امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

امیرحسین

یا الله...

 

 «لَبَیکَ یا حُسَین»

خوش آمدید 

دوچرخه سواری

در عید امسال امیر حسین چند روز و چند ده دور با بابا تمرین دوچرخه سواری بدون کمکی را کرد که البته موفقیت حاصل نشد. پس از چند روز وقفه امروز یکبار با عمو علی تمرین کرد و پس از آن خودش تمام کوچه را بدون کمک طی می کند... نمی دانیم ثمرات تمرین با بابا و تکامل ذهن در این چند روز کوتاه بوده است یا برکت دست عمو علی!(احتمالا هر دو)
24 فروردين 1398

پایان سال 1397

امیر حسین کوچولوی ما حالا تمام حروف الفبا را یاد گرفته است. به هر تابلویی می رسد تلاش می کند آن را بخواند و معمولا هم با قدری دشواری آن را می خواند. این روز ها از نظر اخلاقی هم بزرگتر شده است. آرام آرام دارد یاد می گیرد که باید اصول و قوانینی را رعایت کند. دو دندان دائمی پیش بالا هم کاملا بزرگ تر از شیرها شده اند و خنده های خرگوشی بامزه ای را روی صورتش می سازد. از طرف دیگر طاها شده است یک گوله نمک. با تحلیل ها و ماجراهای کودکانه خودش. سرخوشی جالب و دوست داشتنی دارد. برای خودش شعر می خواند و ریتم می گیرد. خوب هم بلد است لج داداشش را در آورد و مثل تمام بچه دوم ها خود را در رقابت شدیدی با برادر بزرگش می بیند . مثلا به سرعت تغییر شخصیت م...
29 اسفند 1397

کلاس اولی

سلام. فردا پسرک کوچک ما به مدرسه می رود. مبارکت باشد کلاس اولی دوست داشتنی ما! پی نوشت 1: طاها کوچولو که دیگر زبانش کامل باز شده است چندس است مصر است که برود "مدیسه"(همان مدرسه) حتی وقتی با بابا و دادش رفته بودند لوازم التحریر اندکی بخرند آقا طاها با یک عدد دفتر نقاشی، مداد سیاه و تراش فاتحانه از مغازه خارج شد. پی نوشت2: این عمر چنان برق می گذرد...
31 شهريور 1397

چهارتایی

سلام. بیست و چهار تیر 95 خدا دردانه جدیدی را به ما عطا فرمود. "طاها" کوچولو چهارمین عضو خانواده ما شد. خدایا شکرت
13 شهريور 1395

استراتژی های امیر حسینی

مراحل خرابکاری امیر حسین : مرحله 1:مامانش داره نماز میخونه منم دارم وضو میگیرم. میاد میگه بابا برو جیش کن. برووووو! به زور منو میکنه تو دستشویی.  مرحله 2: با تاکسیش که زده زیر بغلش میاد میپرسه بابا خونه ما مهمون میاد؟میگم ممکنه. میگه بگو خونه بابا مهدی بیاد!  وقتی میگه مهمون احتمالا یه بلایی میخواد سر مبل بیاره... مرحله سوم میبینم یه پاکت پودر دسر رو نمیدونم از کجا آورده و داره خالی میکنه رو مبل و میگه ماشینام تو خاکها حرکت کنن... نماز مامانش تموم میشه امیر حسین فرار میکنه تو اتاق من درم میبنده. مرحله آخر تا مامانش به نماز دوم وایمیسه میره و تمام پودر روی مبل رو با دستش پخش میکنه تا اثر جرمش نمونه *برگرفته از ی...
2 تير 1394

کار

امیر حسین در حال کارکردن با کامپیوتر: با کامپیوتر کار کنم، پول دربیارم، برم تاکسی بهرم(بخرم).
23 اسفند 1393

از جیر(شیر) گرفتن

یک هفته ای میشود که امیرحسین را داریم از شیر می گیریم. از پنجشنبه پیش تا کنون دیگر دو وعده صبح و قبل از چرت بعد از ظهر را هم بهش نمی دهیم. با توسل به اهل بیت کمک بابایی که در این ایام در منزل بود و بیشتر با امیرحسین بازی می کرد تا یاد شیر نیفتد. به علاوه مامان حضور خود را کمرنگ کرده و امیرحسین بیشتر پیش پدربزرگ و مادری بازی می کنه.  بعد از ناهار انقدر با هم بازی می کنند تا امیرحسین خسته شود و چرتش ببرد. چند بار هم مادری زحمت کشید و با قصه گفتن امیرحسین را بعد از ناهار خواباند. در این ایام امیرحسین در روز یکی دوبار به سراغ مامان و طلب شیر می رفت ومنتهی با بازی و سرگرمی از طرف مامان حواسش پرت میشد.  جالبتر آنکه مامان هم در این ای...
16 آبان 1393

ماشین بیدون چف

امیرحسین به صورت زاید الوصفی عاشق ماشینه. از ماشینهی توی خیابون تا اسباب بازی. توی این بین بعضی اوقات چرخ های ماشین هاشو در میاره و سعی میکنه چرخ های اونها را با هم عوض کنه(مهندسی!!) از همین رو تعدادی از ماشین هاشو بدون چرخ رها میکنه. یک روز وانتی توی کوچه صدا میزده اسباب منزل خریداریم. مادری: امیرحسین، وانتی میگه ماشین بدون چرخ خریداریم. و از اون به بعد امیرحسین هر موقع وانتی میاد میگه " مانیت ماشین بیدون چف میخره" و از اون روز هر ماشین بدون چرخششو میبینه میگه "ماشین بدون چف" امشب داشت کارتون ماشینها را میدد که یهو چرخ یه ماشین ترکید. امیرحسین گفت:"ماشین بدون چف"
24 مهر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد