از کامیون تا..... بی ام و
1. خانواده یکی از شاگردانم سودای رفتن به آمریکا را دارند. بسیار هم ثروتمند هستند و سالی چند ماه مادر یا پدرشان می رود آنجا تا بتواند امور مربوط به اقامت را جاری نگه دارند. پسرک هم که سودای رفتن دارد دیگر درس نمی خواند. به قول من مثل یک درخت خوب انتهای کلاس می نشیند و از پرتو های خورشید بهره می برد. وقتی به او میگویم چرا درس نخواندی یا تمرین ننوشتی می گوید آقا ما درختیم!! پدرش آمده مدرسه. می گوید مادر بچه آمریکاست. پسرک به ماردش زنگ زده که "بابا مرا دوست ندارد. کجایی! ای فغان! به فریادم برس!! "بابا می گوید از دفتر کارم به او ایمیل زدم که عزیزم من تو را دوست دارم و...{دقت کنید از دفتر کار آنهم ایمیل} پسرک ایمیل پدر را جواب داده: بابا من هم...