یازده ماهگی
این روزها وقتمان برای به روز کردن وبلاگ پسر دوست داشتنیمان خیلی قطره چکانی شده است. مامان امیرحسین که از صبح مشغول بازی با امیرحسین است. امیرحسین دیگر این روزها هر جایی که می تواند بگیرد را میگیرد و بلند میشود. از یک گوشه خانه شروع میکند و با دست به مبل راه رفتن دور خانه را میزند. بعضی اوقات هم تلپ می خورد زمین. زین سبب یکی باید مدام دم پر آقا باشد که با کله به زمین نخوردند.
روی رو روئکش میره و سوار میشه!!
کامیون بزرگشو که تقریبا قده خودشه میگیره و مثل واکر هول میده!
از نواحی بسیار بسیار مورد علاقه اقا پسر آشپزخانه است که تا مارا غافل می بیند تاتی تاتی یا چاردست و پا می رود سراغ انجا. آنجا هم می نیشند و با جاروی اشپزخانه بازی میکند! دیروز مامانش که نماز را قامت بست امیرحسین چار دست و پا دودید سمت اشپزخانه و آنجا بدون مزاحمت دلی از عزا در اورده بود!
جارو را خیلی دوست دارد. منزل مادربزگ جارو را برمیدار و با روروکش تمام خانه را جارو میکند! وقتی ازش می گیری کلی شاکی میشود.
دیگر نگه داشتنش در صندلی غذا و کالسکه بسیار دشوار شده است. پا میشد می ایستد. جمعه گذشته با خاله و مادربزرگ رفتیم پارک. من امیرحسین را وایسوندم و با هم کالسکه را هل میدادیم و تاتی تاتی با هم می رفتیم. امیرحسین کلی خوشحال بود. اینقدر که از دریاچه تا نصف راه کالسکه را خودش راه میبرد و ما ادم بزرگ ها مجبور بودیم به پایش ارام ارام راه برویم. وقتی هم بغلش می کردیم جیغ و دادش بالا میرفت! خلاصه نافرم ما را گرفته بود.
بازی کرد امیرحسین و زهرا دختر عمه اش هم دیدنی است!! زهرا یک کتاب حموم داره دستش. امیرحسین هم یک حغحغه! زهرا به سمت امیرحسین خم میشود و جغجغه را از امیرحسین میگیرد و می اندازد اونور و دوباره کتابش را می خورد!! امیرحسین متحیر نگاه میکند! این عسل دایی الحمدلله کم نمی اورد. چند مثال دیگر از این موضوع در مسجد هم اتفاق افتاده!!
مشارکتش تو غذا بیشتر شده و با قاشق میرنه تو ظرف و قشنگ میکنه توی دهنش.
از تخت خواب ما یا مبل با یک تکنیک بامزه میاد پایین. از پشت میشه و میاد پایین
میز عسلی سالن پذیرایی خانه مادر بزرگها را خیلی دوست داره و میره با دندون گازشوم مبگیره!!
کلاغ پر را کامل یادگرفته و وقتی میگویی کلاغ پر انگشت اشاره اش را روی زمین می گذارد و بالا می برد
لی لی حوضک هم بلد شده، وقتی میگی کنجشکه پر زد و رفت میگه:"پر"
تبلیغ آ.ب.ث و شامپو بچه گلرنگ را خیلی دوست داره.
اتلمتل را هم همینطور خودش میزند روی پایش. تازه یک پایش را هم جمع می کند!
توپ بازی را خیلی خوب یادگرفته. وقتی ایستاده است خیلی خوب شوت می کند!
امیرحسین از یک چیز جالب می ترسه! "بادکنک" وقتی به پاش می خوره پاشو زود جمع میکنه و با اضطراب میگه "نَه". یا وقتی داره میره سراغ تلویزیون تا چشمش میخوره به بادکنک متوقف میشه و بر میگرده. امروز مامانش تلاش کرده با بادکنک دوستش کنه که موفق نشده است!
با شونه سر خودش و دیگران را شانه میزند.
ناز کردن هم بلد شده. البته اولش ناز میکنه بعد ذوق میکه با دستش هم میزنه تو سر کسی که داره نازش میکنه!!
با دخمل های بزرگتر از خودش ارتباط خیلی خوبی برقرار میکنه و میبنشون کلی براشون ذوق میکنه و دستو پا تکون میده. دیشب با دختر دوست قدیمه من که دو سالو نیمشه خیلی خوب جور شده بودن و بازی میکردن. تسنیم سادات هم همینطور. امیرحسین براش کلی ذوق در کرده بوده!
و اما واژگان منتخب این مقال:(علاوه بر دد، بابا،ماما، آبه)
ماشین: ماه
داغ: دا(امیرحسین هنگام دیدن اتو و دیگ برنج)
ماهی:مای
تاب: تا
توپ: توب
درخت:دَ
ببر:بَ
مربع:بّ م ب
صلوات: مَ مَ مَ(کشیده)
پیشی: میو
عمه: عمه
نی نی: نِ نِ
نه: نَ نَ نَ(دفعات تکرار به میزان مخالفتش بستگی داره!)
یا علی: عتی، عت
حموم:حمو
لا لا: نا نا
کلیه موارد فوق تصویر هم داره که انشالله سرمون خلوت بشه میذاریم!