اولین سحری دردانه!
یادش بخیر. پارسال این کوچولوی فینگیلی ما تو دل مامانش بود و چقدر منتظر اومدنش بودیم. و امسال امیرحسین کوچولو اولین ماه رمضون عمرشو در کنار پدر و مادر روزه دارش تجربه میکنه. و جالبه که اولین سحری عمرش را هم کنار پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزگش بیدار شد و خورد!!! تعجب نداره اقا پسر ما دم سحر پاشد و گریه کرد. حتی شیر هم خورد آروم نشد تا اینکه اومد سر سفره سحری و با یک تکه نان تافتون در کنار بقیه اعضای خانواده مشغول شد و تازه تا نماز صبح هم بیدار موند و دیگه با خواهش و تمنای ما اونم به زور خوابش برد!! خوش آمدی ای ماه خدا... خوش آمدی ای نازنین و دردانه ما! و پس از ذکر گفتن باید تسبیح را نوش جان کرد، اینطوری: ...