حق
امیرحسین تاب خیلی دوست داره. وقتی میریم پارک دم خونه هی میگه "داب داب" و میره به سمت تاپ. بابایییش چند دفعه ای که پارک بردش تاب سوارش کرده و اونم یاد گرفته. قشنگ دستاشو میگیره به تاب و باباش هلش میده. امیرحسین به زبون خدش شعر تاب تاب عباسی را زمرمه میکنه.هفته پیش رفته بودیم پارک. امیرحسین داشت تاب می خورد که یک دختر بچه سه ساله با اخم اومد وایساد تا نوبتش بشه. امیرحسین را از تاب پیاده کردیم و براش توضیح دادیم که نوبت دوستته! یکم عقبتر وایسادیم. امیرحسین تاب را زیر نظر داشت. تا دختربچه سوار شد امیرحسین شروع کرد به داد و بیداد و تقلا. با دستشش تاب را نشون میداد و دا میزد "دا دا"! پ.ن: بابای امیرحسین برای مامان امیرحسین به عنوان کادو سالگرد ز...