ما سه نفر شدیم
صبح که بابایی رفت سرکار دویدم و رفتم آزمایشگاه آزمایش دادم.جوابش ظهر اومدو متوجه شدم که بله!منم مامان شدم.مونده بودم چطور به بابایی خبر بدم!!
بعد ازظهر ختم عموی بابابزرگ بود.بابایی واسه چندتا کار باید میرفت دفترکارش که منم باهاش رفتم. تو دفتر سخت مشغول مطالعه اسناد و نامه ها بود که باهاش تماس گرفتن و برای یکی از دوستاش اتفاق بدی افتاده.
خیلی حالش گرفته شد. منم دیدم بهترین موقعیته.رفتم تو اتاق بغلی و با خودکار نوشتم "بابایی سلام"
بابایی تا نگاه به نوشته کرد اشک تو چشاش جمع شد و با ناباوری گفت نه بابا!
دیگه ما از امروز ٢٠ دی ٩٠سه نفری شدیم.
خوش اومدی پسرکوچولوی نازم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی