امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

امیرحسین

روز دهم...

1391/6/27 22:46
نویسنده : مامان و بابا
903 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه 27/6/91

امروز روز دهم بود. و به قول قدیمی ها حمام زایمان! دیشب مامان بزرگ یک معجون از کلی چیزای مختلف را آماده کرد و روی کمر مامان گذاشت. میگوید خاله انسی(خاله مامان)گفته است خوب است برای کمر درد! صبح هم مقداری از همان معجون را بر سر مامان گذاشت. شربت هل با تخم شربتی هم درست کرد. بابونه را هم جوشانده تا باهاش حمام کند. می گویند ضد عفونی می کند. خلاصه از صبح همه در تکاپویند. ظهر مامان حمام میرود. مامان بزرگ از صبح آنقدر کار کرده رمق ندارد. دوست دارد برای مامان "کاچی" درست کند. می گوید کاچی را باید بعد زا حمام داغ داغ خورد. اما پاهایش جان ندارد. بابا می آید و مسئولیت طبخ کاچی را قبول میکند. بلد است. قبلا که مامان استراحت مطلق بود برایش درست می کرد. کاچی درست میشود. امیرحسن خواب خواب است.مامان استرس دارد پسرش از خواب بیدار شود. ولی امیرحسین عمیقا خوابیده. دکتر گفته موضع ختنه را روزی دوبار 5 دقیقه داخل تشت آبگرم و نمک بگذاریم. بابا می گوید مثل چایی لیپتون!دیشب بابا این کار را کرد و پسری اونقدر شیطونی کرد که دستو صورتشو تو آب زدو ونجس کرد! امروز مامن که حمام است، طبقه پایین امیرحسین وبابا و پدربزرگ می روند حمام تا امیرحسین هم پاک شود هم لیپتون شود! تمام مدتی که توی تشت است روی دست بابا خوابیده. بعد از حمام می رود پیش مامان و شیر می خورد.

مادر بزرگ خیالش راحت میشود می خواهد برود ساعت 7 بود که مادر بزرگ بعد از 10 روز رفت خانه شان. مامان دلگیر اسن. کمی اشک از بغل چشمش میاید. بابا دلداریش میدهد. امیر عین خیالش نیست تند تند شیر می مکد!

قرار بود ما هم برویم خانه ماد بزرگ. این خبر را که به مادری(مامان بابا) دادیم خیلی حالش بد شد. کم مانده بود گریه کند! شب قبلش خوابش نبرده بود.  همه را به خود وابسته کردی پسرک 10روزه! قرار شد پدربزرگ هر روز مامان و امیرحسین را ببرد خانه ماماان بزرگ و شب بیاید خانه خودمان. تا با مادری برود لیپتون شود! مادری در لیپتون کردن پسلی صاحب سبک شده است.

راستی امشب شب میلاد حضرت معصومه است. سال 86 چنین شب پربرکتی بابا و مامان توسط آیت الله مهدوی کنی به هم عقد دائم شدند. بسیار خاطره انگیز بود. مبارکشان باشد!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

زینب السادات(مامان تسنیم)
29 شهریور 91 0:09
مامانی این روزها کاچی خوب بخور این شیر دادن مخصوصا دوماه اول واقعا رمق آدم را میگیره
مامانی
29 شهریور 91 1:40
روز دهم مبارک
آسمونی
29 شهریور 91 10:53
سلام عیدتون مبارک... عافیت باشه مامان و نی نی خدا خونواده ی 3 نفرتون و حفظ کنه..
مامان اميرحسين
29 شهریور 91 13:03
دهمين روز آفرينشت مبارك پسر خوب خوب متوجه ميشم ماماني چي كشيده بعد ده روز با مامان بزرگ بودن سخته
مامان اميرحسين
29 شهریور 91 17:36
فراموش كردم پنجمين سالگرد يكي شدنتون رو تبريك بگم حسابي مباركه
زهرا
29 شهریور 91 21:26
ده روزگی آقا کوچولو مبارک. راستی عقد من و بابای حنانه را هم آقای مهدوی کنی خوندن. در دانشگاه امام صادق. یادش بخیر


ممنون ما هم ایضا همونجاعقدمون کردن
مامان محمد صادق(زهرا)
30 شهریور 91 0:11
وااااااااااااااااااااااااای! نگو که یاد اون روزا میفتم می خوام گریه کنم! نه! الحمدللا همه چی خوب بود اللللللللا روحیه ی من!!!!!!!!!! چقدر بهم سخت گذشت اون 2-3 روز!خدا میدونه و بس!!! ****************************** راستی! مبارکه!
ما (من و گاهی بابا)
30 شهریور 91 12:20
چه روزهایی ! نمیدونم از عهده ی روزهای نوزادی بر میام یا نه ، برای همتون آرزوی خوشیختی می کنم. سالگرد عقدتون هم مبارک
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد