امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

امیرحسین

شب ششم محرم 1391

1391/9/2 23:54
نویسنده : مامان و بابا
622 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه ١ آذر ٩١

شب ششم محرم. قرار می شود امیرحسین را ببریم مسجد. امابعد از نماز. شاید وسط نماز گریه کند و حواس مردم پرت شود. مادری تماس میگرد و خبر میدهد نماز تمام شده و سخنرانی شورع شده. تا امیر حسین را عوض کنیم و لباسش را بپوشانیم و خودمان آماده شویم طول میکشد. امیر حسین نق میزند و می خوابانیمش.

ششم محرم

می رویم به سمت مسجد. در راه پدر بزرگ را می بینیم که میاید. معلوم است منبر تمام شده است. یکی از دوستان بابا ما را می بیند. میاید سراغ امیرحسین بابا بهش می گوید "نخوریشها! مادرش اینجاست بعدا دعوام میکنه!!" امیر حسین و ساکش سنگین است. زنگ میزنیم مادری بیاید با مامان دو نفری باهم امیرحسین را ببرند داخل. مادری اما دیر میکند. شاید در راهرو مسجد ترافیک است. مامان نگران است امیرحسین سردش شود.به مامان میگویم من می برمش. پدر و پسر در شبی که شب پدران و پسران شیرخوارشان است می رویم داخل مسجد... توی مسجد چراغ ها خاموش است و مداحمان دارد با صدای بلند روضه می خواند. یکراست میروم ته مسجد آبدارخانه! درش را باز می کنم. مرا می شناسند. می گویم من و پسرم اینجا می مانیم تا صدای روضه اذیتش نکند. هوای آبدار خانه به خاطر دو سماور بزرگش گرم و مطلوب است. صدار روضه هم میاید ولی مناسب است. امیرحسین تخت خوابیده است و من بالای سرش آرام آرام با روضه امام حسین اشک میریزم. اولین سالی است که پدرانه روضه را مزمزه میکنم. و چه تلخ است. شیرخوارت جلویت خواب است سفیدی گلویش بیرون افتاده و روضه سفیدس گلوی شش ماهه کربلا را می شنوی.

{دلم پر است از گفتنی اما خستگی کوتاهش می کند. برایت می نویسم.}سینه زنی شروع میشود.

آبداخانه مسجد

 امیرحسین چشمانش را باز میکند و آرام فقط نگاه میکند. چند دقیقه ای بعد بهانه میگیرد. بغلش می کنم و آبدارخانه مسجد را نشانش میدهم با دقت نگاه میکند. به مامان زنگ میزنم بیاید تا امیرحسین را ببریم خانه. بیرون باران گرفته. به پدر بزرگ زنگ میزنیم با ماشین بیاید دنبال امیرحسین. تا ایشان برسد می روم دفتر مسجد. آنجا می نشنیم تا پدربزرگ بیاید. مامان و امیرحسین با پدربزرگ بر می گردند و من هم میروم آشپزخانه مسجد برای کمک...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

زینب مامان امیر عباس
3 آذر 91 0:09
سلام ...
تو این شبها ...
اگه دلتون شکست ..
چشاتون بارونی شد...
مابین قنوت دستاتون...
برای دل شکسته من و همسرم هم دعا کنید..
طاقت خودخوریهاشو ندارم...
چشم انتظار فرزند سالم و صالح است اما به روم نمیاره این همه دلتنگیهارو


ما همیشه به یادتیم
بانوی سبز
3 آذر 91 0:21
دوست خوبم منم توی وبلاگم مطالب مفیدو اموزشی به صورت رایگان برای کودکان میذارم فعلا اموزش دیداری وشنیداری انگلیسی برای کودکان همراه با کاردستی حروف . لطفا سر بزن اگر ابه دوستات اضافه ام کنی خوشحال میشم www.blog.ninicenter.com
یه مامان
3 آذر 91 2:24
در این شبهای عزاداری اقا امام حسین خیلی التماس دعا داریم از شما خانواده عاشق امام حسین
ثمین
3 آذر 91 3:29
سلام به همه دوستان دنیای نفیس عزاداریهاتون قبول باشه! تا روز عاشورا قراره دیگه پست جدید نزاریم و این پست رو آپ کنم!! یعنی شما لطف میکنید و عکسای کوچولوهای محرمی تون رو میفرستید تا با نام خودتون اینجا به یادگار بزاریم و یه آلبوم زیبا به نام محرم 91 ثبت کنیم. اگه موافقید یاعلی! هر نفر یک عکس میتونه بفرسته ولی اگه لباس فرق داشت اشکال نداره دوباره عکس بده!! اگه عکسها از سال قبل هم باشه مشکلی نیست! از شام قریبان دیگه این پست آپ نخواهد شد! در روز یکشنبه 5آذر - 10محرم مسابقه بهترین عکس داریم(درقسمت نظرات رای میدین و هر وبلاگ حق دو رای داره) که عکس برنده رو تا آخر ماه محرم در پست ثابت وبلاگ میزاریم(جای عکسی که الان هست) و عکس رو به وبلاگ برنده لینک میکنیم! در ضمن باید در وبلاگ خودتون هم لینک این پست رو بزارید تا عکستون ثبت شه! اینم لینک این صفحه: آلبوم کودکان محرم 91 http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1409.php منتظرتون هستم
مامانی
3 آذر 91 8:41
ماشالا چقد چفیه بهش میاد مامانی ما بروزیم
حسينيه علي اصغر
3 آذر 91 10:22
چرخید خداوند به دور سر تو زد بوسه به پاره پاره ی پیکر تو والله کشتی نجات همه است گهواره ی کوچک علی اصغر تو ++++++ امروز مصادف است با همايش شيرگان حسيني به روزم و منتظر ضمنا تصاوير حسيني فرزندان خود را در وبلاك تان قرار دهيد سپس به من اطلاع دهيد تا در يك پست جداگانه همه فرزندان شما را با ذكر نام بياورم ياباب الحوائج ياعلي اصغر
پدر بزرگ
3 آذر 91 19:22
خوش بود در نزد نیکان بلبلی * خاصه در منقار او برگ گلی * حسین جان خود تو بلبل گل علی اصغرت *زود تر بشتاب نزد داورت * لیک خود تنها نیا در کوی یار *خود بیا و اصغرت را هم بیار
پدر بزرگ
3 آذر 91 19:28
خدمت مادر بزرگوار امیر عباس عرض میکنم فرزند اول ما هم قبل از تولد اسما نی شد و من بعنوان همسر تنها دغدغه ام کاهش و رفع نگرانی همسرم یعنی مادر طفل بود و همواره به ایشان میگفتم ریشه بجا باد اگر برگ و بری میرود مطمئن باشید همسر شما هم با من هم عقیده است پس ریشه بجا باد که بحمد لله پا برجاست پس با امید به خدا چشم براه فردا ها
مامان تسنیم
4 آذر 91 22:59
چه بانمک نگاه میکنه
ان شاالله بزرگ بشه رشید و شجاع یه سرباز خوب برای مهدی فاطمه(عج) بشه
ببخشیدا ولی فکر کنم تاریختون ایراد داره...آخه شب هفتم روضه علی اصغر(ع) میخونن و شب ششم روضه حضرت قاسم(ع)...


گفتم که ما گم شده ایم در محرم...احتمالا اشتباه از ماست.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد