امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

امیرحسین

شیرخوارگان حسینی

1391/9/3 13:50
نویسنده : مامان و بابا
865 بازدید
اشتراک گذاری

امروز اولین جمعه ماه محرم است. روز مراسم شیرخوارگان حسینی. از پارسال نیت داشتیم که اگر بچه دار شدیم نی نی کوچکمان را ببریم. مامان از دیشب کلی با امیرحسین صحبت میکند که می خواهیم فردا ببریم "علی اصغرت" کنیم. اما امیرحسین دیشب در واپسین ساعات شب وقتی مامان مسواکش را میزند(ساعت 12:10) از خواب بلند شده و تا ساعت 2:30 مامان درگیر مسایل شیر و آروق و ... بوده. صبح دلم نیامد بیدارش کنم. منتهی ساعت 9 خودش پاشد. تا امیرحسین را حاضر کنیم و برویم می شود یک ربع به ده. ماشین بنزین ندارد می رویم پمپ بنزین. خیلی شلوغ است. نیم ساعتی معطل میشویم. خلاصه حوالی 10:30 می رسیم مصلی. قندی خواب است. داخل پر از ماشین است. توی خیابان هم ماشین ها قطار دوبله و سوبله پارک کردند. دوتا خیابان آنطرفتر ماشین را پارک می کنیم. سه نفری با کالسکه می رویم سمت مصلی.

جمعیت موج میزند. راهپیمایی اطفال و نوزادان است. وقتی میرسیم جلوی ورودی سالن دارد دعا می کند! مامان چشمش دنبال سربند و پارچه سبز است. وقتی می رسیم مداح مراسم می گوید "الهم عجل لولیک الفرج" مراسم تمام شد. شال سبزهم تمام شده. مادری و مامان با کالسکه میروند داخل حداقل امیرحسین را در فضای آنجا یک گشتی بزنند! حسابی شلوغ است. می خواهیم برگردیم. دم در یک دست فروش است مامان و مادری می روند برای امیرحسین و زهرا(دختر عمه نیامده) لباس و سر بند بخرند یکی از شاگردان 10 سال قبلم را می بینم ازدواج کرده. امیرحسین نم نم بیدار می شود. بغلش می کنیم و سریع به سمت ماشین می رویم. در ماشین شیر می خورد. من می گویم مهم این بود که آمدیم. که نشان بدهیم ما سر عهد و قول پارسالمان هستیم. مادری را می گذرایم خانه و می رویم خانه مادر بزرگ امیرحسین. مامان سربند امیرحسین را می بندد. امیرحسین خو ش اخلاق است و مدام می خندد.

سرباز کوچولو

 از گوشیم نوحه "پرستوی غریبم پر نزن مرو مادر" را می گذارم. چشمانمان حسابی بارانی می شود. امیرحسین حسابی کربلایی شده است. این هم خیمه سه نفری ما...

سرباز کوچولو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مطلع عشق
3 آذر 91 14:15
سلام علیکم....... این ایامو تسلیت میگیم....... خداوند به حق باب الحوائج، حضرت علی اضغر(ع)، گل پسرتونو حفظ کنه زیر این پرچم...... ماشاءالله که بسییییییییییییییییار جیگره.....
مامانی
3 آذر 91 15:05
ایشالا در پناه حضرت علی اصغر باشه این پسر کوشولو
فاطمه
3 آذر 91 18:03
اتفاقا ما هم آخر مراسم رسیدیم و اتفاقا بین بچه ها دایم دنبال امیرحسین می گشتم. من هم خیلی برنامه ریزی کرده بودم که پسرم رو لباس سبز بپوشونم بیارم مراسم شیرخوارگان. پوشیدن لباس سبز نه، ولی خدارو شکر شرکت در مراسم قسمتش شد.

بعید بود بتونی پیداش کنی چون کلی پوشونده بودیمش!!!(چشمک)

زینب (مامان فرشته آسمونی امیرعباس)
3 آذر 91 18:45
انشالله همیشه حسینی باقی بمونه ... سرباز امام حسین (ع)
پدر بزرگ از طرف امیر حسین
3 آذر 91 19:12
میخوام بدونم چطور سه تا ادم بزرگ با یک ماشین راس راسکی با یه سال برنامه ریزی چرا نتونستند من به این کوچکی رو به موقع به تنها مجلس عزاداری مخصوصم برسونند خدایا من این فریاد اعتراض را کجا بکشم


باباجان،وقتی تا ساعت 2:30 نمیذاری بخوابیم همین میشه دیجه!
ما (من و گاهی بابا)
3 آذر 91 19:40
من همین جور اون شعری که شما خونده بودین رو زمزمه می کنم : عزیزم تو نور دو عینی ولی یادت باشه که فدایی حسینی علی اصغر شدنش قبول باشه
آفتاب
4 آذر 91 2:04
انشاالله سال دیگه ببرینش مراسم شیرخواره ها
مهتاب
4 آذر 91 16:54
ای خداااااااااا الهی قربونش بشم چقدر نازو معصوم امیرحسین جونم برای ما هم دعا کردی ؟؟
مامان تسنیم
4 آذر 91 22:56
وای که چقدر نی نی اونجا بود وقعا بعید بود دوستای وبلاگی را پیدا کنیم راستی این جمعه هشتم محرم و دومین جمعه محرم بود..
مامان امیر حسین
6 آذر 91 15:48
سلامامیر حسین کوچوولوانشاالله صاحب سربندت خودش نگهدارت باشه عزیز خاله
علامه کوچولو
7 آذر 91 15:36
سلام
مهم هدف بود و تعهد که انجام شد
اما ما:....امسال مراسم شیرخوارگان حرم امام رضا(علیه السلام) برخلاف سایر جاها ساعت 2 برگزار شد و خداروشکر به موقع رسیدیم


به به دلم حساب هوای حرم آقا رو کرده. خیلی التماس دعا.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد