امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

امیرحسین

عضو هشتم خانواده

1391/12/4 14:09
نویسنده : مامان و بابا
1,116 بازدید
اشتراک گذاری

ساعت8:50:هشتم عضو از خونواده ما، زهرا خانوم ناز نازی، دختر عمه امیرحسین امروز دقایقی قبل(احتمالا بین 8:30 تا 8:45) پا به زمین گذاشت.

فعلا اطلاعی از اوضاع و احوال خودشو مامانش نداریم.

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

ببخشید فارسیش نبود:"تبریک برای تولد دخترتان"

ساعت9:20: به نقل کارشناس موسسه رویان که همراه اونها در اتاق عمل بوده، مادر و بچه حالشون خوب بوده و بچه دختره و درشته.

 ساعت9:30:دکتز از اتاق عمل بیرون آمده. گفته مادر و بچه خوب هستند و بچه قدش بلنده.

ساعت 9:35: زهرا خانوم را از اتاق عمل بیرون آورده اند. تپل مپل بوده و داشته گریه می کرده و داشته رواندازشو میک میزده. (مامان امیرحسین:اشکم در اومد)

ساعت 9:45: وزن زهرا کوچولو 3660 گرم، قد 51 سانتی متر. سرش تو کلاه بوده ولی شاهدان گفتن ظاهرا مقادیری مو هم داره و بامزه است./پدر بزرگ داره میره برای مامان زهرا هویج بخره آبهویج درست کنه عضری ببریم بیمارستان.

ساعت 10:10: مامان زهرا را آوردند به بخش .حالش خوبه. الان دارن توی اتاقش آمادش می کنن. همه پشت درب اتاق منتظرند برن داخل. دقیقا همون اتاقی که امیرحسین و مامانش توی اون بودن.

ساعت 10:45:هنوز زهرا خانومی را نیاوردند. مامانش توی اتاق مستقر شده. باهاش تماس میگیریم و صحبت می کنیم. صداش الحمدلله سر حاله. میگه زهرا خوشگله! الان امیرحسین تو خواب عطسه زد و چرتش پاره شد!!

ساعت 11:10: زهرا را آرودند. مامانش شیرش می دهد.

ساعت 11:30: پدربزرگ زهرا(پدری) از صبح در لابی بیمارستان منتظر بوده. الان اومده بالا و به همراه عمه زهرا دارن زهرا رو بغل کردن.

ساعت 11:45: امیرحسین رفت لباس خوشگلاشو پوشید که بره بیمارستان عمه جونیشو با دخمل عمه را ببینه. هر چی بهش گفتیم وقت ملاقات نیست  قبول نکرد که نکرد.

ماشینشم اورده زهرا رو بذاره توش بیار خونه!!

ساعت 13:05:اولین عکس های زهرا توسط باباش برای دایی جان ایمیل میشه. به دستور عمه جونی دایی عکسهارا تو وبلاگ خودشون میذاره. هر کی می خواد بدوه بره اونجا...

ساعت 14:30: ما سه نفر به همراه خاله امیرحسین رفتیم بیمارستان. زهرا خیلی کوچولو بود. امیرحسین کلی اونجا بهت زده شده بود. تخت بغلی کلی ملاقات کننده داشت و اتاق خیلی شلوغ وگرم بود. عمه جونی حالش خوب بود منتهی گرمش بود و خوابش میومد. امیرحسین کنار زهرا خیلی بزرگ به نظر می رسد. عمه کتی بابا هم اومده بود. این عکسها رو خودمون گرفتیم:

زهرا دختر عمه امیرحسین

زهرا دختر عمه امیرحسین

یاد ایام افتادیم عکسهای پسرمون را هم گذاشتیم

امیرحسین

 

 

ساعت 20:نی نی باید چسبیده باشه به مامانش و شیر بخوره در غیر این صورت میزنه زیر گریه! این روند در نیمه شب هم تکرار شد.

ساعت 11 روز بعد جمعه: دکتر محسنی عمه را ویزیت میکنه و مرخصش می کنه. بابای زهرا در راه به سمت بیمارستان جهت ترخیص هستش. پدربزرگ در منزل از صبح ناهار درست می کنه. به دستور مادری پدر بزرگ سوپ هم طبخ کرده.

ساعت 11:40 روز جمعه بعد: بابای زهرا کریر و لباس و وسایل حمل زهرا را جا گذاشته خونه!!!! الان پدربزرگ داره میره اون وسایلو براشون ببره بیمارستان.

ساعت 13 روز بعد جمعه: زهرا در معیت هییت همراه وارد خونه اشون رسید. از جزییات نراسم استقبال خبرید نداریم. پدربزرگ هم بعد از همراهی زهرا خانوم اومد خونه و وسایل حمومشو برد. ظاهرا قراره مثل امیرحسین، زهرا رو هم پدربزرگ حمام ببره. پدربزرگ قبل از رفتن اومدو چندتا بغل محکم امیرحسینو کرد و تجدید قوا کرد.

 ساعت 13:30 روز بعد جمعه: زهرا خانوم در بدو ورود مورد استقبال خانواده باباجونش قرار گرفته و فعلا پیش اونهاست. مامانش هم در این فرصت با کمک مادری استحمام میکنه.

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (23)

مامان کوثری
3 اسفند 91 9:08
اگر دنبال تقویم 92 با عکس کودکتون هستین!!! اگر میخواهید جشن تم دار بگیرین !!!! حتما سری به مابزنید و طرح های زیبا و بینظیر ما رو ببینید http://temparti.blogfa.com/ هر طراحی که شما بخواهید تو سریع ترین زمان انجام میشه
ترمه
3 اسفند 91 9:38
واااااااااااااااااااااااااااای هوررررررررررراااااااااااااااااااااااااااااااااااا مبارکه برید بیمارستان ازش عکس بگیرید بذارید این جا ا
گيسو
3 اسفند 91 10:35
سلام،مبارکه ان شاالله،به سلامتى.منتظرخبرهاى بعدى هستيم.چشمتون روشن
مامان صدرا
3 اسفند 91 10:49
آخ جون مبارکه از صبح منتظر تولد زهرا جونی بودم
خیلی خوشحال شدم . انشاالله تولد گل دخمل شما
اینقده ذوق دارم که انگار بچه خواهر خودم بدنیا اومده


مرسی از لطفت عزیزم
انشالله مال خودت
فاطمه (مامان محمد سجاد)
3 اسفند 91 11:04
مبارک مبارک مبارک

از صبح تا حالا شونصد بار اومدم اینجا. انگار فاطمه جون خواهر خودمه. دایی و زندایی شدنتون مبارک. ایشالا قدمش مبارک باشه

مرسی عزیزم ممنون از لطفت بازم بیا خبر میذاریم
مامی رادمهر
3 اسفند 91 11:17
ای جانم.چشمتون روشن.انشالله زیر سایه پدر و مادرش سعادتمند شه. یه فرشته دیگه زمینی شد.خداروشکر واسه دنیا اومدن این فرشته کوچولوی ناز
مسیحا بانو
3 اسفند 91 11:37
خیلی مبارکه!
ایشالله به سلامتی
راستی!چه جوری حساب کردید شده عضو ششم خانواده؟


اصلاح شد.مامان امیرحسین و بابای زهرا را حساب نکرده بود!!!
گيسو
3 اسفند 91 11:38
کدوم بيمارستان زايمان داشتن؟

خاتم النبیا


ممنون گیسو جون.بازم بیا به ما سر بزن. خوشحال شدم
مامان آروین-مریم
3 اسفند 91 12:40
سلام دوست خوبم
برای آروین از سایت bofy.blogfa.com قالب سفارش دادم که الان آماده هست .
لطف میکنید به همون آدرس بروید و قالب آروین رو ببینید و در موردش بهم نظر بدین ....
نظرتون رو تائید نمیکنم ، صادقانه بهم بگین اگه موردی داشت . چون هنوز وقت اصلاح کردنش هست . متشکرم .
زمینی شدن زهرا جون مبارک ....


ممنون عزیزم. تازه از بیمارستان اومدیم. میاییم نظر میذاریم برات
مامان تسنیم
3 اسفند 91 12:52
هزارهزارتا مبارک
خوش قدم باشه ان شااالله
من هم با وجود سختی امکانات از تو اتاقم تو بیمارستان چند بار اومدم چک کردم ودیدم متولد شده تا اومدم پیام بذارم اینترنتمون پرید
یه تبریک حسابی و خدا قوتی به فاطمه عزیز
که سختی کارش تازه شروع شده با اون زخمهای سزارین
حتما بهش آناناس بدین که زود زخمهاش خوب بشن

حتما/ گوشیم باطریش خرابه. زود زود خاموش میشه. البته ما کلا عادت داریم گوشیهامون خاموش میکنیم وقتی کار داریم روش می کنیم و دوباره خاموش می کنیم!!!

مامان تسنیم
3 اسفند 91 13:11
خصوصی داری مامانی


نرسیده!
زینب مامان فرشته آسمونها امیر عباس
3 اسفند 91 13:35
سلام...
قدمش بسازه براتون ....
انشالله همیشه در کنار هم شاد و خوشحال زندگی کنید


ایشالله یه روز میایم خبر نی نیتو میخونیم
آسمان
3 اسفند 91 14:42
خداروشکر؛قدمش مبارک ان شاء الله..خودش روبراهه؟اسپاینال شد؟


سلام.آره.راضی بود
گيسو
3 اسفند 91 14:42
ممنون از خبرها وعکس.خودتون رفتين بيمارستان؟حالشون چطوره؟فردا برمى گردن خونه؟


سلام
آره. الان از بیمارستان اومدیم.الحمدلله خودش و دخملش خوب بودن
آی پدش پیشش. نظر بذارین جواب میده!!انشالله فردا بر میگردند خونه


مامان علیرضا
3 اسفند 91 15:27
به سلامتی! کلی درگیر ب.دم از صبح با ششمین بودن زهرا خانوم!
مامان رادمهر
3 اسفند 91 17:03
راستی از اطلاعیه پدربزرگ امیرحسین جون چه خبر؟رضایت دادن اعلام کنند یا هنوز سکرته؟


والا ما خودمونم نمی دونیم اطلاعیه چیه؟!!
علامه کوچولو
3 اسفند 91 17:16
سلااااااااااااااااااااااااام خوش خبر باشین انشاءالله قدمش میمون مبارک باشه خانوم فاطمه معصومه سلام الله علیها نگهدارشون باشه ارادت مارو به مامان فاطمه برسونید و بهترین شادباشها رو تقدیمشون کنید البته به نیابت ما
حانیه
3 اسفند 91 18:45
تبریک میگم. انشالله همیشه سالم باشند. گلدختری میشه برا خودش
نو عروس
3 اسفند 91 21:45
سلام
مبارک باشه انشاالله
چه دختر نازیه...ماشاالله
تو بخش مامایی نی نی زیاد دیدم ولی خدایی این کوچولو خیلی نازه مثل پسر ناز خودتون

خوب نو عروس گل ماهم که تو کار طب و بیمارستانه!
خبری ازت نیست خانوم خانوما! حسابی سرت شلوغه ها
ممنون از لطفت ایشلله نی نی ناز خودت
مامان تسنيم سادات
3 اسفند 91 22:02
بالاخره زهرا خانم هم تشريف فرما شدند خدا رو صد هزار بار شكر كه مامانى و زهرا خانمى سالمند ..... مامانى جونم مباركه زن دايى شدياااااااا.... امير حسين قندى هم كه دختر عمه دار شد و يه هم بازى پيدا كرد البته براى چند سال اميدوارم خانواده تون هميشه شاد باشن مثل اين روزها
مامان تسنيم سادات
3 اسفند 91 22:04
اين گل پسرى چه شاده .......
چه تيپى هم زده
كادو چى برده براى دختر عمه اش


خودم پسر به این نازی یه کادوم دیگه!
البته یه سبت گلم بردم!!!
دخترشیرازی(من مینویسم تا تو بخندی)
6 اسفند 91 0:20
مبارک باشه
ماما شازده اميرحسين
6 اسفند 91 10:56
مامان جان زن دايي شدنت مبارك!!
آقا پسر شما هم از الان بايد قيافه بگيري...ok????
نه اينكه خوشتيپ كني و ماشينتو برداري و ما كه رفتيم؟؟؟؟


ممنون چقدر شیرینه زن دایی شدن!!! امیرحسینم میگه خاله آدم دخمل خوب میبینه نباید دست دست کنه!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد