عضو هشتم خانواده
ساعت8:50:هشتم عضو از خونواده ما، زهرا خانوم ناز نازی، دختر عمه امیرحسین امروز دقایقی قبل(احتمالا بین 8:30 تا 8:45) پا به زمین گذاشت.
فعلا اطلاعی از اوضاع و احوال خودشو مامانش نداریم.
ببخشید فارسیش نبود:"تبریک برای تولد دخترتان"
ساعت9:20: به نقل کارشناس موسسه رویان که همراه اونها در اتاق عمل بوده، مادر و بچه حالشون خوب بوده و بچه دختره و درشته.
ساعت9:30:دکتز از اتاق عمل بیرون آمده. گفته مادر و بچه خوب هستند و بچه قدش بلنده.
ساعت 9:35: زهرا خانوم را از اتاق عمل بیرون آورده اند. تپل مپل بوده و داشته گریه می کرده و داشته رواندازشو میک میزده. (مامان امیرحسین:اشکم در اومد)
ساعت 9:45: وزن زهرا کوچولو 3660 گرم، قد 51 سانتی متر. سرش تو کلاه بوده ولی شاهدان گفتن ظاهرا مقادیری مو هم داره و بامزه است./پدر بزرگ داره میره برای مامان زهرا هویج بخره آبهویج درست کنه عضری ببریم بیمارستان.
ساعت 10:10: مامان زهرا را آوردند به بخش .حالش خوبه. الان دارن توی اتاقش آمادش می کنن. همه پشت درب اتاق منتظرند برن داخل. دقیقا همون اتاقی که امیرحسین و مامانش توی اون بودن.
ساعت 10:45:هنوز زهرا خانومی را نیاوردند. مامانش توی اتاق مستقر شده. باهاش تماس میگیریم و صحبت می کنیم. صداش الحمدلله سر حاله. میگه زهرا خوشگله! الان امیرحسین تو خواب عطسه زد و چرتش پاره شد!!
ساعت 11:10: زهرا را آرودند. مامانش شیرش می دهد.
ساعت 11:30: پدربزرگ زهرا(پدری) از صبح در لابی بیمارستان منتظر بوده. الان اومده بالا و به همراه عمه زهرا دارن زهرا رو بغل کردن.
ساعت 11:45: امیرحسین رفت لباس خوشگلاشو پوشید که بره بیمارستان عمه جونیشو با دخمل عمه را ببینه. هر چی بهش گفتیم وقت ملاقات نیست قبول نکرد که نکرد.
ماشینشم اورده زهرا رو بذاره توش بیار خونه!!
ساعت 13:05:اولین عکس های زهرا توسط باباش برای دایی جان ایمیل میشه. به دستور عمه جونی دایی عکسهارا تو وبلاگ خودشون میذاره. هر کی می خواد بدوه بره اونجا...
ساعت 14:30: ما سه نفر به همراه خاله امیرحسین رفتیم بیمارستان. زهرا خیلی کوچولو بود. امیرحسین کلی اونجا بهت زده شده بود. تخت بغلی کلی ملاقات کننده داشت و اتاق خیلی شلوغ وگرم بود. عمه جونی حالش خوب بود منتهی گرمش بود و خوابش میومد. امیرحسین کنار زهرا خیلی بزرگ به نظر می رسد. عمه کتی بابا هم اومده بود. این عکسها رو خودمون گرفتیم:
یاد ایام افتادیم عکسهای پسرمون را هم گذاشتیم
ساعت 20:نی نی باید چسبیده باشه به مامانش و شیر بخوره در غیر این صورت میزنه زیر گریه! این روند در نیمه شب هم تکرار شد.
ساعت 11 روز بعد جمعه: دکتر محسنی عمه را ویزیت میکنه و مرخصش می کنه. بابای زهرا در راه به سمت بیمارستان جهت ترخیص هستش. پدربزرگ در منزل از صبح ناهار درست می کنه. به دستور مادری پدر بزرگ سوپ هم طبخ کرده.
ساعت 11:40 روز جمعه بعد: بابای زهرا کریر و لباس و وسایل حمل زهرا را جا گذاشته خونه!!!! الان پدربزرگ داره میره اون وسایلو براشون ببره بیمارستان.
ساعت 13 روز بعد جمعه: زهرا در معیت هییت همراه وارد خونه اشون رسید. از جزییات نراسم استقبال خبرید نداریم. پدربزرگ هم بعد از همراهی زهرا خانوم اومد خونه و وسایل حمومشو برد. ظاهرا قراره مثل امیرحسین، زهرا رو هم پدربزرگ حمام ببره. پدربزرگ قبل از رفتن اومدو چندتا بغل محکم امیرحسینو کرد و تجدید قوا کرد.
ساعت 13:30 روز بعد جمعه: زهرا خانوم در بدو ورود مورد استقبال خانواده باباجونش قرار گرفته و فعلا پیش اونهاست. مامانش هم در این فرصت با کمک مادری استحمام میکنه.