امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

امیرحسین

اولین احیا

1392/5/6 22:26
نویسنده : مامان و بابا
547 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز بعد از ظهر اب خانه قطع شده بود. بابایی که از سر کار امد تصمیم گرفتیم برویم منزل مامانی (مامانم)امیرحسین. خلاصه رفتیم انجا و افطار هم دور هم بودیم. خلاصه برای احیا برنامه یمان را جور کردیم برویم مسجد محل مامانی اینها،مسجد بقیت الله. مسجد بزرگ و خلوتی است. مسجد محل خودمان خیلی شلوغ میشه و جای سوزن انداختنم نیست و با بچه کوچیک سخت میشه. خلاصه با خاله ای و بابایی به همراه تعداد قابل توجهی اسباب بازی رفتیم انجا. حوالی ساعت ١٢!امیرحسین با ما امد و رفتیم طبقه بالا. بیشتر خانمها طبقه اول بودن و طبقه بالا خلوت بود و من خوشحال از اینکه شیطنت ها و شلوغ کاری های امیرحسین مزاحم کسی نیست. دعای جوشن ساعت ١٢:٣٠ شروع شد و امیرحسین تا اواخر دعا بیدار بود. بازی میکرد و گاهی هم حوصله اش سر میرفت من یا خاله میبردیمش و تو مسجد می گردوندیمش. اواخر دعای جوشن کبیر خوابش برد و وسطهای قران سر گرفتن از خواب بیدار شد! حوالی ساعت ٣:١٠ مراسم تمام شد و ما حوالی ١٠ دقیقه به ٤ رسیدیم خونه خودمون. سحری خوردیم. حالا امیرحسین نمی خوابید که!! خلاصه با امداد از بی بی انیشتین و رو پای بابا خوابش برد! سه ساعت بعد بلند شد و خیلی بد اخلاق شده بود. هر کاری می کردیم نمی خوابید و گریه می کرد. دست آخر براش آهنگ "لا لا لایی، گنجشک لا لاو..." که زمان بچگی خودمون از رادیو پخش میشد گذاشتیم  خودمون هم کنارش خوابیدم. خلاصه پسرک ما هم با شنیدن این آهنگ آروم شد و یواش یواش خوابش برد.با مزه اش اینجا است که امیرحسین همراهی هم می کرد و با آهنگ زمزمه می کرد" نانا نانایی...". امیرحسین و باباش خوابشون برد من خودم بی خواب شدم! رفتم طبقه پایین جلسه قران.

این اولین احیای پسرک ما بود که تمام شب را بیدار بود. با بابایی یاد پارسال افتادیم که امیرحسین تو دل من بود و تو خونه احیا گرفتبم و بابایی قران اورده بود رو دل من گذاشته بود.

ضمنا به یاد تمام دوستان عزیز بودیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

ღ مونا مامان امیرسام ღ
7 مرداد 92 2:57
سلام دوست خوبم.ممکنه به این ادرس برید و به ((امیرسام خرمی)) امتیاز 5 رو بدید تا 9 مرداد هم وقت دارید.ممنون از وقتی که میذارید گلم. خوشحال میشم اگر بعد از رای دادن خبرم کنی. soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=7
مامان تسنيم سادات
7 مرداد 92 4:55
آآآآى راست مى گى ....!!!! چه زود يه سال گذشت يادش بخير
از دوستيمونم يه سال مى گذره ...!!



گفتم لابد انقدر ما نظر نذاشتیم تو ام با ما قهر کردی!! خو تخسیر من چیه که صفحه وب تسنیمی باز نمیشه! میگه پشتیبانی نمیکنه! تازه وقتی ام باز میشه آیکون نظرات باز نمیشه تازه جدای از اینا رمز جدید هم نداشته بیدم!!!!
بهار 313
7 مرداد 92 13:19
یا رب دل مرده ی مرا احیا کن
بر روی گدای نیمه شب در وا کن
سوگند به قطره قطره خون علی(ع)
پرونده اعمال مرا امضاء کن

******************
سلام
طاعاتتون قبول
التماس دعا

سلام محتاج دعای شمائیم

فرشته
8 مرداد 92 17:28
سرکارتون گذاشته بودااااااااا واسه مم دعا کن...
فاطمه (مامان محمدسجاد)
8 مرداد 92 18:24
از همگی قبول باشه. هزار ماشاالله به امیر حسین که اینقدر پیشرفت کرده و نانا نانایی می گه. اگه از طرف من لپشو نکشید ، مجبور می شم خودم پاشم این همه راه بیام .


تو لپ پیدا کن ما میکشیم!!
پدر بزرگ
9 مرداد 92 2:49
امیدوارم امیر حسین عزیز و پدر و مادر گلش ما را در دعاهایشان فراموش نکرده باشند


شما همیشه جزو اولین نفراتین!!
مامان آروین (مریم)
9 مرداد 92 7:27
شب 23 ما رو فراموش نکنید .
خیلی به دعاتون محتاجم .


سانی مامی شادیسا
10 مرداد 92 12:16
قبول باشه اولین احیای گل پسرت.
آفرین به این پسر آقا که گذاشته مامانش احیا بگیره
شادیسا که تا قرآن یا مفاتیح توی دستم می بینه به زور میخواد بگیره!! بخاطر همین تمام این سه شب احیای من نصفه نیمه موند


امیر حسین نیز همچنین!!! اما من حواسشو پرت میکنم کتاب خودشو میدم دستش گاهی ام تسلیم میشم!!
فرشته
11 مرداد 92 0:26
التماس دعا از شما خوبان... ماه رمضان رو به اتمام است فراموشمان نکنید...
پدر بزرگ
11 مرداد 92 2:58
از پدرو مادر و خاله ای م همینطور خود امیر حسین و نیز سایر دست اندرکران بر پایی این احیای نورانی میخواهم مرا نیز در اجرشان شریک بگردانند
مامان تسنيم سادات
11 مرداد 92 4:50
اوووووو...... چقدر دليل و برهان !! اولندش من نيومدم هيچ دليلى نداشت به غير از اينكه ١٧، ١٨ روزى نبودم و مسافرت بودم دومندشم اينكه خوب با فايرفوكس يا گوگل كروم بياين اونا قويترن سومندشم دلم براى اميرحسين تنگ شده ...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد