امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

امیرحسین

چرا اسمتو امیرحسین گذاشتیم؟

1391/4/18 17:37
نویسنده : مامان و بابا
547 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم هر بچه ای حق داره که پدرو مادرش اسم مناسب و زیبا براش انتخاب کنن. هر کسی هم سعی میکنه اسمیو که دوست داره و به دلش میشینیه را روی بچه هاش بذاره.اما بعضی پدر مادرها علاوه بر این یه دلایل جالب دیگه ای هم دارن. مثل اسم بابایی که مادری وپدربزرگ بعد از اینکه یه بار داستان یار باوفای حضرت علی رو تو رادیو میشنون تصمیم میگیرن اسم پسرشونو(بابا) را "میثم" بذارن. که البته بابا هم خیلی اسمشو دوست داره. یا مثل پدربزرگ که اعتقاد داره حیفه تو خونه شیعه دختر باشه و اسم فاطمه زهرا رو نداشته باشه.

امیری حسین

بگذریم. اما ماجرای اسم قشنگت برمی گرده به پارسال محرم...بابایی این ماجرا رو واسه مامانت نقل کرد:(البته این متن از کلام شهید مطهری برات میذارم.خیلی به دل میشینه)

اباعبدالله يک وقت مي‌بيند در اين صحنه، جزء افرادي که آمده‌اند و از او اجازه مي‌خواهند، بک بچه ده دوزاده ساله است که شمشير به کمرش بسته است. آمد خدمت آقا عرض کرد: « اجازه دهيد من به ميدان جنگ بروم « وَ خَرَجَ شابٌّ قُتِلَ اَبوهُ فِي الْمَعّريکَه ».
اين طفل کسي است که قبلاً پدرش شهيد شده است. فرمود: تو کودکي، نرو. عرض کرد: اجازه دهيد، من مي‌خواهم بروم. فرمود: من مي‌ترسم مادرت راضي نباشد. گفت: با اباعبدالله « اِنَّ اُمّي اَمَرَتْني » مادرم به من فرمان داده و گفته است بايد بروي، اگر خودت را فداي حسين نکني، از تو راضي نيستم.
اين طفل آن چنان باادب است، آن چنان باتربيت است که افتخاري درست کرد که احدي درست نکرده بود. هرکسي که به ميدان مي‌رفت، خودش را معرفي مي‌کرد. در عرب رسم خوبي بود که افراد خود را معرفي مي‌کردند و به همين جهت که اين طفل، خود را معرفي نکرد، در تاريخ مجهول مانده که پسر کدام يک از اصحاب بوده است.
مقاتل او را نشناخته‌اند. فقط نوشته‌اند: « وَ خَرَجَ شابٌّ قُتِلَ اَبوهُ فِي الْمَعّريکَه » چرا؟
آيا رجز نخوانده؟ رجز خواند، امّا ابتکاري به خرج داد و رجز را طور ديگري خواند، ابتکاري که هيچ کس به خرج نداده بود. اين طفل وقتي به ميدان رفت، شروع کرد به رجز خواندن. گفت:
« اَميري حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الاَميرُ » ايّهاالناس، من کسي هستم که آقايش حسين است و براي معرفي من همين کافي است.
                                          اَميري حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الاَميرُ 
                                            سُرورُ فؤادِ البَشيرِ النّذير       

 آخرش اشک تو چشمای مامانت جمع شده بود. بعدا وقتی فهمیدیم خدا شمارو به ما داده تصمیم گرفتیم اسمت "امیرحسین" بذاریم.البته همش این نیست. بابا میگه "امیرحسین بچه امام حسینه حالا چراشو بعدا یه دفعه دیگ برات می گم

امیری حسین

منابع: .بحار الأنوار، ج‏45، ص 27 /کتاب مقتل مطهر/کتاب آه ترجمه نفس المهموم شیخ عباس قمی، صص 345 و 346

البته نقل های دیگری هم هست ولی کلیت مشابه هم هستن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

آسمونی
8 اردیبهشت 91 23:34
سلام ممنون از اینکه سر زدین. پیامم واسه این بود که بطور اتفاقی پیامی که گذاشتید حذف شد و آدرسی ازتون نذاشتم.. (اما بعد توی لیست گشتم و پیداش کردم) از پیامی که گذاشتین متشکرم...
لاله
9 اردیبهشت 91 23:42
مممممممم
حپه انگور
9 اردیبهشت 91 23:46
امیر حسین عزیز تو باید به داشتن چنین باباومامانی افتخار کنی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد