امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

امیرحسین

خاطرات سفر حج: عمره دوم،نیابت،فاجرنا من النار!

1391/4/20 21:05
نویسنده : مامان و بابا
773 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از ظهر مامان رفت بیت الله ولی من هتل موندم و درس خوندم. برای نماز اومدم برم که چون هتل ما دور بود ماشین نبود که برم. با توجه به اینکه محل هتل ما بعثه بود نماز جماعت برگزار میشد. نماز و خوندم و...

بعد از شام تصمیم گرفتم برم عمره انجام بدم. به نیابت دوپدربزرگ مرحومم و اجدادم و جد بزرگوار و دوستاشتنیم شیخ رضا سراج(گرچه ندیدمش ولی اهل علم بوده و من خیلی بهش احترام میذارم). رفتم طبقه همکف از مسول فرهنگی هتل بپرسم ماشین هایی که برای مسجد تنعیم میرن کدوم سمت مسجدالحرام می ایستن،که یکی از جوانهای کاروان را دیدم احرام پوشیده تو لابی ایستاده. ازش پرسیدم گفت ما دونفریم اگه تو هم بیای سه نفری بریم. آمار ماشین را هم در آورده بود.ازش 10دقیقه وقت خواستم. جنگی اومدم تو اتاق غسل کردم احرام بستم. به مامانت گفتم من رفتم «حرب»(یعنی جنگ با شیطان) مامانت برام توی یکه کیسه نون و انجیر که عمه از تهران برامون داده بود و مربا گذاشت و راهیم کرد.پروانه یهو موقع آپلود شدن اومد نشست!!

   همراهای خوبی بودن. دم مسجد الحرام یه بلیزر گنده سوار شدیم و رفتیم تنعیم. نیت کردیم و محرم شدیم.« لبیک اللهم لبیک...» ساعت 12 رسیدیم بیت الله. وارد شدیم با همراهان خداحافظی کردم و وارد مطالف شدم. دیگه دلم شور تو و مامانتو نمیزد. تمام طوافو بین مقام و خانه انجام دادم. تو طواف دعای کمیل را می خوندم. شاید نیم ساعته تموم شد. رفتم نماز طواف را خوندم. دو رکعت نماز زیارت!! زیارت حجه الله فی الارض.صاحب الزمان! البته این اجتهاد خودمه. شایدم یکم عرفانی باشه. ولی بین امام رضا و حضرت حجه چه فرق.پس اگه امام رضا نماز زیارت داره حضرت حجه هم داره! کیسه خوراکی هامو برداشتم و رفتم یکه گوشه تو حیاط با یه لیوان اب خنک که از کلمن برداشته بودم نشستم و روبروی خونه خدا نون و انجیر با یکم بادوم خوردم. غذای بندگی!! پس از رفع خستگی رفتم صفا و مروه. بسم الله گفتم شروع کردم. مناجات حضرت امیر سرود راهم بود.مولای یا مولای...  دیروز با مامانت هروله نمی کردم. اما امشب یه دلی از عزا درا اوردم. تو راه یه پسر نوجوانو دیدم که داشت ویلچر مادربزرگشو هل به سختی هل میداد. رفتم و ویلچرو گرفتمو و شروع کردم به هل دادن.متعجب مونده بود. تا مروه که رسیدیم به زبون بی زبونی فهمیدم که کارشون تموم شده. وقتی سعی تموم شد رفتم برای تقصیر. یه کوچولو از جلوی زلف جلوی مو  را خیلی لایت با یه قیچی کوچیک زدم. چندتا عرب از اهل سنت که مشتی داشتن موهاشونو میزدن بهم گیر دادن و گفتن "کثیر، کثیر" یعنی موهات بلنده باید زیاد بزنی. منم هاج و واج. خلاصه رفتن به شیخشون گفتن یارو هم یه چیزی گفت و بی خیال ماشدن.

خلاصه دوباره رفتم جلوی خونه خدا و بساط نون و آب و پهن کردم. خیلی با صفا بود. برای طواف نسا دوباره رفتم توی مطاف و این بار میخواندم "سبحانک و تعالیت،فاجرنا من النار یا مجیر" گرچه میدانم مجیر می گفت قد اجرت من النار ایها العبد.فهل اجرتَ نفسک من الهلکات! بنده من من تورا بارها از آتش نجات دادم.پس آیا تو خودت را از مواضع هلاکت گناه و دامهای شیطان حفظ کرده ای؟

طواف تمام شد نماز را خواندم. ساعت3:10 نیمه شب بود. آرام به هتل برگشتم دوش گرفتم و مامانتو صدا کردم تا برای نمازو نافله برود بیت الله. نماز صبح را در هتل خوندم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

بابای امیرحسین
22 تیر 91 3:25
چون هیچکی نظر نمیده خودم یه نظر برای خودم میذارم: بابایی ماشالله شیمبکت خوب تو آفسایده
بنده خدا
23 تیر 91 1:29
اقا ببخشید شما که همش داشتی میخوردی پس کی زیارت کردی بخاطر همین غذاهای سادس که شکم شما بزرگ شده وصورت شما نورانی


خیلی نامردی!!هفت دور چار نعل دویدیم، حالا نمی تونی ببینی یه لقمه نون و انجیر بخوریم. این همه متن و عرفانو ول کردی چسبیدی به شیکم ما و یه تیکه نونی که خوردیم.... تازشم خونه خدارو نگاه میکردم که زیراتم باشه..حالابذار خودت که رفتی ایشالله ببینم چیکار میکنی!!! (ما خیلی هم انتقاد پذیریما)
آسمونی
23 تیر 91 9:37
زیارتتون قبول..انشالله قبول باشه،خوش به سعادتتون... وافعا که یه لیوان آب از اون کلمن های نارنجی بعد از هفت دور طواف می چسبه...انشالله قسمت همه بشه..
مامان
5 مرداد 91 13:13
زیارت قبول
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد