امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

امیرحسین

یک روز خسته کننده ولی به یادموندنی

این مطلبو بابایی واست نوشته!منتها به اسم مامان چاپ شده!! دیروز از اون روزای خیلی خسته کننده و در عین حال خیلی خاطره برانگیز بود. من ظهر از سر کار اومدم خونه نماز خوندیم و ناهار نخورده رفتیم مطب دکتر حنطوش زاده. مامان آخرین دفعه اسفند رفته بود و چون خیلی شلوغ بودو معطل شده بود قهر کرد و نرفت!!واسه همین این دفعه اولین وقتارو گرفتیم. حدود 2.20 دقیقه. حوالی ساعت 1.40راه افتادیم و به موقع رسیدیم. این دفعه منم اومدم با شما تو. زود نوبت مامانت شدو رفت تو اتاق ولیم من روم نشده بایم!!البته باباهای دیگه مسله چی میرفتن تو اتاق. مامانت اومد بیرون.ای یکمی از اینکه دکتر سرش شلوغه شاکی بود.بهش گفته بود میتونه پیاده روی کنه و مکه هم مشکلی نداره.ضمنا گف...
25 ارديبهشت 1391

امیرحسین کباب نخولد که!!

پس از کلی برنامه ریزی و تدارک و ... از یه هفته پیش که قرار بود پدربزرگ واسه گل پسرش(امیرحسین) کباب درست کنه چونکه بابای عسل بابا مریض شد دیگه برنامه کباب پدربزرگ هم تعطیل شد. الان گل پسری لب برچیده چون هم بابایی مریضه و هم کباب نخولده! قربونه پسلک شیکموی خودم بشم الهییی!   البته امروز بابایی سر کار نرفته و تو خونه داره پیش مامان جونی و امیر حسین استراحت میکنه.الان امیر حسین خوشحاله!! نه ظاهرا خیلی خیلی خوشحاله! ...
26 فروردين 1391

بابایی مریض شده!

دیشب که از مهمونی برگشتیم بابایت نیمه های شب دل درد شدیدی گرفت و تا ساعت ٩-١٠ صبح از درد به خودش می پیچید. کلی هم از اون اتفاقای بد که آدم موقعه ای که مسموم میشه واسش افتاد. صبح بالاخره مادریت اومد بالا و به دایی دکتر بابایی زنگ زد. دایی هم یسری دارو داد و مادری رفت و برای بابایی گرفت. بابایی امروز همش رو تخت افتاده بود. دایی دکترش می گفت احتمالا با دست نشسته چیزی خورده ولی بابایی میگه نه!چون بابای یه گل پسر ناز به اسم امیر حسین شده چشم خورده!! ...
26 فروردين 1391

امروز رفتیم دکتر. امیر حسین حالش خوبه.

ام روز بعد از ظهر با بابایی رفتیم دکتر. نتایج آزمایشاتو دیدو گفت خوبه. قلب شمارو هم با دستگاه دید و به بابایی نشون داد اما من ندیدمش. بابایی می گفت مثل سونوگرافی قبلیته. دکتر گفت مامانی باید یکم استحراحت کنه و مراقب خودش باشه و پیاده روی نکنه.مامانی یکم دلگیره چون پیاده روی رو خیلی دست داره اما باباییت می گه دیجه دیجه! آدم که بچه دار میشه یکم نسبت به قبل محدودیتاش بیشتر می شه. هیمنکه پسری مثله تو نازنینون دارم کلی شادم. قربونت بشم پسری الهیی! ...
23 فروردين 1391

امیر حسین داره پهلوان میشه

عسلکم کم کم داری پهلوونیتو نشون مامان میدی! وقتی زیاد میشینم کمرم درد میگیره! سنگینیتو کم کم دارم حس می کنم. تو وول میخوری جاتو بزرگ کنی مامانی دلشو میبینه که جلوتر میاد! قندعسلم نمیدونم سونوگرافی بعدی کی هست ولی لحظه شماری میکنم که باز ببینمت راستی نمیدونی بابایی با چه ذوقی فیلمای سونوتو نیگا میکنه!!! کلیم قربون صدقت میره در طول روز که همش حالتو می پرسه. با این وضعیت فکر کنم وقتی دنیا بیای، بابایی همش مرخصی بگیره خونه پیشمون بمونه! خدا جفتتونو برام نگه داره ...
19 فروردين 1391

بسیج همگانی!!!

غنچه باغ زندگیم، نیومده تو دل همه جا کردی! مامان نباید خیلی کار کنه تا تو قوی شی  برا همین بابایی شده مامان خونه! ظرف می شوره جارو می زنه غذا درست میکنه...   عیدی که بابا ١ذره ناخوش بود مامان بزرگ برات غذا درست می کرد بابا بزرگ اینور اونورت می برد خاله چند بار خونه رو تمیز کرد عمه فیلم سونو تو گرفت...! دست همشون درد نکنه   الانم بابایی لوبیا پلو درست کرده که انگشتاتم باهاش میخوری! قربون انگشتای ظریفت بشم مامانیم کلی گشنشه  بدوام برم غذا تو بدم   اینم عکس لوبیا پلوی بابایی!دهنت اب افتاد مواظب باش رو کیبورد نریزی مامانی! ...
18 فروردين 1391

تو حتما امیرحسین خودمونی!

تو الان حدود ١٦ هفته ات هست.البته تو دل مامانت! امروز نوبت تست غربالگری دومته. صبح با بابابزرگ و عمه باهم رفتیم سونوگرافی. دکتر دقیق عکس تو رو نشونمون داد. ماشالله از ١ماه پیشت خیلی بزرگتر شدی. دستای کوچولو و نازت انگشتای خوشگلت همه درست شده بود. تازه دستتم گذاشته بودی زیر سرت و راحت لم داده بودی!   دکتر گفت بچه یه پسر نازه! البته من و عمه اصلا تعجب نکردیم. چون از بعد از فال شیخ بهایی تو رو امیر حسین صدات می کردیم. قربون پسر نازم برم الهی!!  این عکسارو هم بابایی از روی فیلم سونوگرافی که عمه گرفته بود درست کرده   ...
18 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد