امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

امیرحسین

سندروم جستجوی کودک!!!

شب تاصبح سه چهار دفعه ای بلند می شود. کل تخت را زیر رو می کند. گاهی از تخت پایین میاید و میرود گوشه ای از اتاق را جستجو میکند. امیرحسین را نمی گویم. بابایی را می گویم! از وقتی به دنیا آمدی بابا دوچار سندروم "جستجوی کودک" شده است. این نام را خودش گذاشته. می گوید مدام در خواب فکر میکند امیرحسین بین مامان و بابایش خواب است و هر آن ممکن است خفه شود. یک شب که خیلی مضطرب شده بود مدام پایین تخت را جستجو می کرد! فکر میکرد بچه آنجا افتاده... مامان خواب آلود هر چه می گفت بچه در پذیرایی خواب است، بابا قبول نداشت! تا رفت بالای سرت و دید بله تخت خوابیدی! دستش را روی قلبش می گذارد و نفس راحتی می کشد. دیشب اما نیمه شب سر مامان را از روی متکایش برداشته! ما...
18 مهر 1391

قطره چشم

چشمانت غی مبکند. اورجینال از همان اول. دکترت قطره داده است. شبها مامان که دل ندارد بریزد. یا تو خوابی و چشمانت بسته یا بابایی خوابش برده. زحمتش با مادری است. با ناراحتی از بابا می پرسد چند شب دیگر باید بریزیم. مادری دلش کباب می شود. می گوید قطره ریختن از ختنه اش برای مادری سخت تر است. چشمانات را تنگ می کنی وقتی قطره می رود روی چشمت. بعد چشمانت سرخ می شود. اما آخ هم نمی گویی. گریه هم نمی کنی! مظلومیتت دل مادری را کباب کرده است. مادری اینها را می گوید. غم قیافه اش مشهود است. الحمدلله غی نمیکنی. فعلا لازم نیست دیگر بریزیم.
18 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد