عبرت
شنبه 22/مهر/91 خیلی خسته ام. صبح 3ساعت دانشکده کلاس بعدش هم مدرسه تا 3:10! بعدش هم کارهای کادری مدرسه! آمدم خانه دیدم حال درس ندارم. با امیرحسین بازی کردم. زیاد بیدار بودی. برایت عروسک آوردیم و نور بازی و... اما مهمتر قران بود. شاید سر جمع 40 دقیقه ای قران گوش دادی. سوره یونس است. من آرام کنار گوشت معنای هر آیه را کوتاه می گفتم. نصیحتت می کردم. از اینکه خبط پدر را نکنی و راهت را از خدا جدا نکنی. به نوح که می رسیم در دو جمله کل طوفان به آن عظمت را خلاصه میکنم برایت. موسی و بنی اسراییل را باهم از دریا بدرقه می کنیم. و تو آرام گوش می کنی. آخرش به بدن فرعون می رسیم که خداوند آن را آیتی برای جهانیان قرارداد. به تو می گویم بابا!عبرت بگیر. هر که ...