شیطونی
در اتاقم نشستم و دارم روی یک مساله کار می کنم.امیرحسین و مامان توی پذیرایی هستن. امیرحسین دارد شیر می خورد که صدایی بلند می شود. آنقدر بلند که من هم می شوم. انگار زنگ ایستگاه آتش نشانی را زده اند. بلند می شوم و میروم سراغ تشتک تعویض. مامان که میاوردش هنوز به مامان چسبیده و شیر مک میزند. میگذارمش روی تخت گریه می کند و نق میزند. مامان صدایش را کودکانه می کند و می گوید" آرغمو نزدم از خوابم بیدارم کردین شیرمم نصفه موند." هر دویمان میخندیم. پسرک مارا نگاه میکند.
داخل پرانتز:{امروز مامان نگذاشت بروم دفتر استادم به کارهای تحقیقاتی بپردازیم! می گوید هر روز که نیستی و دیر میایی امروز سه نفره باهم باشیم!/ منشی شرکت بعد از 2هفته که مدارکت را دادم تا دفترچه ات را بگیرد هنوز نگرفته. رفتم دفتر و خودم رفتم بیمه. سه سوت دفترچه ات آماده شد.}
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی