امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

امیرحسین

شیطونی

1391/7/19 16:05
نویسنده : مامان و بابا
643 بازدید
اشتراک گذاری

در اتاقم نشستم و دارم روی یک مساله کار می کنم.امیرحسین و مامان توی پذیرایی هستن. امیرحسین دارد شیر می خورد که صدایی بلند می شود. آنقدر بلند که من هم می شوم. انگار زنگ ایستگاه آتش نشانی را زده اند. بلند می شوم و میروم سراغ تشتک تعویض. مامان که میاوردش هنوز به مامان چسبیده و شیر مک میزند. میگذارمش روی تخت گریه می کند و نق میزند. مامان صدایش را کودکانه می کند و می گوید"  آرغمو نزدم از خوابم بیدارم کردین شیرمم نصفه موند." هر دویمان میخندیم. پسرک مارا نگاه میکند.

داخل پرانتز:{امروز مامان نگذاشت بروم دفتر استادم به کارهای تحقیقاتی بپردازیم! می گوید هر روز که نیستی و دیر میایی امروز سه نفره باهم باشیم!/ منشی شرکت بعد از 2هفته که مدارکت را دادم تا دفترچه ات را بگیرد هنوز نگرفته. رفتم دفتر و خودم رفتم بیمه. سه سوت دفترچه ات آماده شد.}

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان میثم وفاطمه
19 مهر 91 22:24
مبارک باشه انشاالله
ما (من و گاهی بابا)
20 مهر 91 0:11
میتونید موضوع تحقیق رو کلا عوض کنید و روی امیر حسین تحقیق کنید !!!
علامه كوچولو
20 مهر 91 11:19
..................................... اجازه هست يه مطلبي بگم: يكي از بزرگان توصيه فرمودند به كودكان لفظ شيطون و شيطنت و... خطاب ندهيد در روحيه شون تأثير ميذاره منبعش را پيداكردم حتما ارجاع ميدم
مامانی
20 مهر 91 15:19
سلاممممممم مامانی مبارکه
مادری از طرف امیر حسین
20 مهر 91 15:46
باباجون مادری که قبلا تذکر داده بود
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد