گزارش مامان
سلام گلکم جیگرتو مامان بخوره که هر روز بزرگتر و خواستنی تر میشی!!!
پسلی تکونات خیلی زیاد شده وقتی باهات حرف میزنم واکنش میدی بابایی هم کلی قربون صدقت میره گاهی پاهاتو از رو پوستم لمس میکنم خیلی کوچولو و نازن!
عسلکم جمعه اتاقتو با بابایی حاضر کردیم. بابایی زبون روزه کلی انرژی داشت ببین نیومده چجوری بابایی رو سر ذوق آوردی شیطون! بابایی اتاقتو جارو زد، تی کشید کشوهاتو چید و انقدر مشغول بود که من دلم میسوخت براش همش میگفتم زبون روزه برو ١ذره استراحت کن اما به عشق تو کم نیاورد
شیطون بلا تازه تخت پارکی که برات خریده بودیم ١چیزش ناقص بود اما بابایی بعد ١ روز کاری تو گرمای مرداد ماه با زبون روزه و ترافیک تا وسط شهر رفت که اونو برات از فروشنده بگیره
من وبابایی مشتاقانه منتظر دیدنتیم نازکم الانم که دارم برات مینویسم همش در حال ورجه وورجه کردنی! قربون پسر طلا بشم الهی..............