آکواریم امیرحسین
امروز بعد از نماز ظهر بابایی افتاد به جون این آکواریم. خیلی شیشه اش کثیف شده بود و آبشم حسابی سبز شده بود. خلاصه سه چهار بار آبش کرد و عوضش کرد.
این آکواریم کوچولو را پدربزرگ(پدر بابا) واسه من خریده. خیلی بامزه هستن. سه تا گلدفیش کوچولو با یه کریدوراس.هر وقتم میری نزدیکشون میان رو آبو تا نصف آبششون میاد بیرون که غذا بخورن.
بابایی به من میگه شما در قبال این آکواریم چه وظیف ای داری؟نه آبش عوض میکنی نه شیشه اش را. مگیم من کارم نگاه کردنه. از وقتی تو اومدی بهش گفتم می تونی ببریش ولی نبرده. میگه چون بچه کوچیک داریم. خوبه. واسه قضا بلا...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی