اذان،اقامه، کربلا...
الان داشتم فیلم اذان و اقامه گفتن در گوش هایت را نگاه میکردم. چندین بار دیدم. سنت پیامبر است که زود اذان بگویند همانوقت که به دنیا میایی. من وقت تو را دستم دادند و شیر خوردی اینکار را کردم. مامانم تعجب از عجله ام کرد. راستی کامت را خاله با آب زمزم و تربت گرفت. به اصرار مامان. چه مامان خوبی که هنوز دردش تمام نشده وقبل از شیر دادن به تو به فکر شیره معنوی توست.خودش هم با خرمای مدینه افطار کرد، این روزه زایمان را!
اما یک چیزی برایم جالب بود. در اذان و اقامه تو آرام بودی و شاید چرت میزدی. اندکی بعد پیشانی ات را بوسیدم و آن در گوش راستت گفتم "السلام علیک یا ابا عبدلله" دو دستت را از دو طرف باز کردی و لرزدیدی! ادامه دادم " و علی الارواح التی..." بخشی این گوش و بخشی آن گوش.
قطعا می دانم این یک واکنش بی اختیار و بی دلیل بوده است، اما دوست دارم اینطور فکر کنم که تو به اسم مولایمان اینطور واکنش نشان دادی. شاید هم همینطور باشد.