امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

امیرحسین

جوجوهای امیرحسین

1391/8/23 18:57
نویسنده : مامان و بابا
684 بازدید
اشتراک گذاری

شب از نیمه گذشته و تو غرق در خواب شیرینت هستی. چند ساعتی است شیر نخوردی و من دلم ناآرام است. می خواهم اول شیرت بدهم و بعد بخوابم. به آرامی بالای سرت می آیم  و در حال نوازش صدایت می کنم تو اما همچنان غرق خوابی. مالشت می دهم ورزشت می دهم تو خمیازه ای می کشی و همچنان معصومانه در خوابی. در آغوشت می گیرم و سعی میکنم شیرت دهم اما هر چه از من اصرار است برای بیدار کردنت از تو اصرار بر خواب است... با ناامیدی درمی یابم که تو بیدار نمی شوی خوابت خیلی عمیق است. نا امیدانه تو را در تختت می گذارم چشمانت نیمه باز است. اما... چشمان نیمه بازت با جوجوهای بالای تختت تلاقی می کند و تو چشمانت به سان نورافکن باز می شود دست و پا می زنی و می خندی و شروع به حرف زدن با آنها میکنی... ومن در عجب اینکه یک عروسک صامت از من در بیدار کردنت موفق تر بوده...!!!  

جوجوهای امیرحسین

جوجوهای امیرحسین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

علامه کوچولو
23 آبان 91 19:35
جانم چی خوشگلن اینا قربون این پسرناز برم که میدونه برا مامان میتونه ناز بفروشه اما این جوجو خوشگلا نه
مامان میثم فاطمه
23 آبان 91 22:31
جوجوهاشم مثل خودش خوشدلن
مامان تسنیم سادات
24 آبان 91 10:28
توی این سن نی نی ها خیلی از رنگهای شاد خوششون میاد .... جوجه هاشم خیلی خوشرنگ و لعابن...
محمد
24 آبان 91 19:28
بابای امیرحسین جان چرا دیگه مطلبی نمینویسن!حضورشون کمرنگ شده
مامانی
25 آبان 91 4:49
چه نازن این جوجوهاااااااا
علامه کوچولو
25 آبان 91 15:00
تو شب و روزهای حزن انگیز محرم هرجا بودین التماس دعای ویژه
مامانی
26 آبان 91 6:41
ایام محرم رو تسلیت میگم راستی بروزم خوشحال میشم بیای
ما (من و گاهی بابا)
26 آبان 91 15:26
شاید از الان باید تمرین کنی واسه مادر شوهر شدن !
این عروسکا رو از کی آویزون کردین؟

من هنوز واسه دخترم وصلش نکردم


ما از همان اول وصلش کردیم. اما امیرحسین از دوماهگی به آنها توجه میکرد. قبلش خیلی تحویلشان نمیگرفت
زینب (مامان فرشته آسمونی امیرعباس)
26 آبان 91 18:47
سلام تو اسن ماه عزیز اگه دلتون شکست ... من و ما بین اشکهاتون فراموش نکنید ...خیلی تنهام
پدر بزرگ
26 آبان 91 22:19
کاش منهم یکی از عروسکهاش بودم و کاش به اندازه یکی از عروسکهاش بمن توجه میکرد و می خندید


امیرحسین:بایسا یکم بزلگ بشم بعد میام موهاتو میکشم هی میخندم!!!
نسترن
30 آبان 91 1:13
سلام. وبلاگتونو دیدم. خیلی قشنگ بود. یه سئوال دارم شاید بتونین کمکم کنین. دوبار وبلاگ ساختم ولی هر دو بار بعد از چند روز به مشکلی برخوردم که نمیتونم مطلب جدید ارسال کنم و با پیغام خطا روبرو می شم که نمی دونم علتش چیه؟
آیا وبلاگم مسدود می شه؟ اگه میشه میدونین چرا اینطوری می شه؟ ممنون میشم اگه کمکم کنین.


سلام
والا چی بگیم... یه تلگراف از بخش تلگرافها به مدیریت نی نی وبلاگ بزن راهنمایت میکنن. ما یه دفعه مشکل داشتیم راهنمایمون کردن
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد