محرم
امروز جمعه اول محرم 1391
و بالاخره آمد. آن محرمی که هر سال خدا خدا میکنیم نیاید. انگار می کنی دوباره به هزار و سیصد و خرده ای سال قبل رفته ایم و دوبار لشکر عمر سعد دارد از کوفه به کربلا می رود. ار بچگی هایم همین طور بوده ام. فکر می کردم الان از کوفه دارد فوج فوج لشکر گسیل کربلا می شود و امام حسین نیز با گروه قلیلش به کربلا می رسد. هر چه به آخر دهه نزدیک میشویم نفس دلم تنگ تر می شود. باز هم به خودم میگویم نه انشالله مردم کوفه سر عقل می آیند. نه، انشالله عمر سعد دینش را به جوی ری نمی فروشد. نه، انشالله حرام خوران کوفه از ندای امام بیدار میشوند. از بچگی دوست نداشتم ظهر عاشورا شود و مدام میگفتم شاید امسال امام شهید نشود! خوب شاید از روی کودکی بوده و هنوز هم هست. شاید خاصیت شیعه بودن همین است. شاید نه، انشالله هایمان را برای عمر سعد خودمان باید بگوییم. نه، انشالله عمرسعد درونمان به مقابله با امام زمانش نمی رود. نه، انشالله حرام خوران این بار حرام نمی خورند. و انشالله امروز تمام نشود و امام زمانمان غایب باشد. اخرهم از همان کودکیم انشالله های کودکانه ام محقق نمی شد، عمر سعد دنیایش را می فروخت و نه تنها امام را شهید نمی کرد بلکه از آنچه ماموریتش بود فراتر رفته شیرخوار امام را از تیغ می گذراند، خیمه هایش را هتک حرمت نموده و نهایتا بر اجساد امام و یاران نماز نخوانده رهایشان میکند! باز هم کوتاه نمی اید، اسب هم بر بدنشان می تازاند. این خاصیت شیطان است. اگر دست در دستش دهی تورا می کشاندت به جایی که عمرا فکرش را نمی کرد. حالا همچنان از همان بچگی من عمر سعد نفسم دینم را به راحتی می فروشد، دنیا مرا با خیانتهایش گول میزند و باز من میشوم همان کسی که بر حسین زمانم سد ظهور می کنم... خدا رحمت کند استاد همه ما شهید مطهری را فریادش در گوشمان است" آقا شمر 1400 سال پیش مرد! شمر و یزید امروزت را بشناس" کاش شناخته بودم... شاید من نیز شمر شده ام و فکر میکنم در لشکر عاشورایم.
والعاقبت للمتقین