چرا اسمت را امیرحسین گذاشتیم
امشب از دانشگاه رفتم مسجد. آخر سخنرانی بود. روضه بچه های حضرت زینب. دلم آتش میگیرد. نمی دانم سندش چه هست اما حاج آقا میگوید طفلان حضرت زینب چنین رجز می خواندند: "امیری حسین و نعم الامیر" داغ دلم بیشتر می شود.
این پست را برایت ١٩ تیر ١٣٩١ نوشتم. حالا دوباره می گذارمش:
پسرم هر بچه ای حق داره که پدرو مادرش اسم مناسب و زیبا براش انتخاب کنن. هر کسی هم سعی میکنه اسمیو که دوست داره و به دلش میشینیه را روی بچه هاش بذاره.اما بعضی پدر مادرها علاوه بر این یه دلایل جالب دیگه ای هم دارن. مثل اسم بابایی که مادری وپدربزرگ بعد از اینکه یه بار داستان یار باوفای حضرت علی رو تو رادیو میشنون تصمیم میگیرن اسم پسرشونو(بابا) را "میثم" بذارن. که البته بابا هم خیلی اسمشو دوست داره. یا مثل پدربزرگ که اعتقاد داره حیفه تو خونه شیعه دختر باشه و اسم فاطمه زهرا رو نداشته باشه.
بگذریم. اما ماجرای اسم قشنگت برمی گرده به پارسال محرم...بابایی این ماجرا رو واسه مامانت نقل کرد:(البته این متن از کلام شهید مطهری برات میذارم.خیلی به دل میشینه)
اباعبدالله يک وقت ميبيند در اين صحنه، جزء افرادي که آمدهاند و از او اجازه ميخواهند، بک بچه ده دوزاده ساله است که شمشير به کمرش بسته است. آمد خدمت آقا عرض کرد: « اجازه دهيد من به ميدان جنگ بروم « وَ خَرَجَ شابٌّ قُتِلَ اَبوهُ فِي الْمَعّريکَه ».
اين طفل کسي است که قبلاً پدرش شهيد شده است. فرمود: تو کودکي، نرو. عرض کرد: اجازه دهيد، من ميخواهم بروم. فرمود: من ميترسم مادرت راضي نباشد. گفت: با اباعبدالله « اِنَّ اُمّي اَمَرَتْني » مادرم به من فرمان داده و گفته است بايد بروي، اگر خودت را فداي حسين نکني، از تو راضي نيستم.
اين طفل آن چنان باادب است، آن چنان باتربيت است که افتخاري درست کرد که احدي درست نکرده بود. هرکسي که به ميدان ميرفت، خودش را معرفي ميکرد. در عرب رسم خوبي بود که افراد خود را معرفي ميکردند و به همين جهت که اين طفل، خود را معرفي نکرد، در تاريخ مجهول مانده که پسر کدام يک از اصحاب بوده است.
مقاتل او را نشناختهاند. فقط نوشتهاند: « وَ خَرَجَ شابٌّ قُتِلَ اَبوهُ فِي الْمَعّريکَه » چرا؟
آيا رجز نخوانده؟ رجز خواند، امّا ابتکاري به خرج داد و رجز را طور ديگري خواند، ابتکاري که هيچ کس به خرج نداده بود. اين طفل وقتي به ميدان رفت، شروع کرد به رجز خواندن. گفت:
« اَميري حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الاَميرُ » ايّهاالناس، من کسي هستم که آقايش حسين است و براي معرفي من همين کافي است.
اَميري حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الاَميرُ
سُرورُ فؤادِ البَشيرِ النّذير
آخرش اشک تو چشمای مامانت جمع شده بود. بعدا وقتی فهمیدیم خدا شمارو به ما داده تصمیم گرفتیم اسمت "امیرحسین" بذاریم.البته همش این نیست. بابا میگه "امیرحسین بچه امام حسینه حالا چراشو بعدا یه دفعه دیگ برات می گم