امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

امیرحسین

روضه پدر و پسر کوچکش

1391/9/5 1:12
نویسنده : مامان و بابا
1,876 بازدید
اشتراک گذاری

امشب امیرحسین با مادربزرگ و مامانش رفتند هییت دم خانه مادر بزرگ. امیرحسن اندکی بعد از رسیدن بیدار میشود و نق نق می کند. هر قدر راهش می برند، آرام نمی شوند. آخر هنوز زیارت عاشورا به میانه نرسیده بر می گردند. به خانه که می رسند آقا خوش اخلاق میشود.من تازه از مسجد آمده ام. ساعت 2:15 نیمه شب. امشب کار زیاد بود.دیر آمدم و نشد بروم دنبالشان.امیرحسین و مامانش خانه مادر بزرگ می مانند.

 یک مدتی است می خواهم برایت از روضه شیرخوار اما حسین بنویسم. ظاهرا در مقاتل و زیارت ناحیه مقدسه با نام "عبدلله رضیع" از او یاد شده است.در مورد شهادت جانسوز ایشان دو نقل است که به یکی بیشتر پرداخته شده است و آنهم نقلی است که امام طفل را در مقابل دشمن می برند تا سیرابش نماید و الخ. و این واقعا دل آدم را به درد میاورد. اما  در بحار الانوار و نفس المهوم و برخی مقاتل آمده است چون امام تمام جوانان و یاران خود را کشته دید فریاد برآورد"آیا کسی هست که دفع دشمن از حرم رسول خدا نماید؟ آیا خداپرستی هست که در راه کمک به ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که به امید ثواب خدا مارا یاری نماید؟"...امام به در خیمه آمد وبه حضرت زینب فرمود "ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه:فرزند صغیرم را بیاورید تا با او وداع نمایم" چون آن فرزند را گرفت و خواست ببوسد، حرمله بن کاهل اسدی تیری به جانب طفل رها کرد که فرزند را ذبح نمود.(زندگانی امام حسین(ع)،سید هاشم رسولی محلاتی)

حال می خواهم از زبان پدرانه خودم برایت بنویسم. پسرم هنگام وداع برایم بسیار سخت و دشوار است.هنگامی که می خواهم ببوسمت تا بروم سر کار. گرچه امید دارم شب به خانه بر می گردم. اما دل کندن از تو برایم دشوار است. بارها تا دم  اتاقت میروم و دوباره نگاهت می کنم. شاید چند باری این اتفاق بیفتد تا بروم. در آخرین نگاهم دوست دارم سیر ببینمت. حالا فکرش را می کنم ابی عبدلله در آخرین لحظات عمر مبارکشان پس از آنهمه داغ و سختی که از صبح کشیده است می خواهد با پسرش وداع کند. نگاهش کند. می خواهد پسر شیرینش را ببوسد. آنهم چه کسی امام حسین که معدن مهربانی است.می خواهد طفلش را ببیندو ببوسد و برود. وداع آخر...

 آخرین نگاه. نگاه پدرانه که به چشمان پسر  بهم گره می خورد دل هر دو آرام میشود. دلت آب میشود. می بوسیش خستگی یک جنگ جانانه از تنت بیرون می رود.حالا فکر کن در این شرایط و هنوز بوسه اش را نزده است تیر حرمله گوش تا گوش گلوی طفل را می برد. کاش حداقل بوسه اش را میزد.

 خدایا دیوانه می شوم در این صحنه! واقعا چه آزمایشی است این وداع. و مولا همچنان تسلیم امر خدا! بخدا اگر کربلا اتفاق نمی افتاد جز همین وداع دشوار باید تا ته عمر سر بر آستان صبر و بزرگی مولایمان فرود می آوردیم.

اگر وداع آخر نبود اینقدر نمی سوختیم. اگر طفل شیر خوار نبود و کوچک نبود اینقدر نمی سوختیم. اگر شش ماهه نبود(اوج شروع شیرینی های طفل) اینقدر نمی سوختیم. اگر تشنه نبود اینقدر نمی سوختیم. اگر درآغوش پدرش نبود و جان میداد اینقدر نمی سوختیم. اگر مادرش آنجا نبود اینقدر نمی سوختیم. اگر پدرش غریب و تنها بود اینقدر نمی سوختیم. اگر مهمان اهل کوفه نبود اینقدر نمی سوختیم. اگر تیرش سه شاخه نبود اینقدر نمی سوختیم.

 اما وداع آخر پدر و پسر بود، طفلش شیرخوار و شش ماهه بود،تشنه و گرسنه بود،در بغل پدر جان داد، مادرش همانجا بود ،درش غریب وتنها بین اشقیا بود، مهمانی آمده بود، و تیرش سه شعبه بود.

پی نوشت: گرچه سیدبن طاووس این نقل را کمی دور از ذهن دانسته که در مبانه جنگ حضرت بخواهد وداع کند و نقل مشهورتر را وارد دانسته اما برخی هردو نقل یا حتی گاها فقط نقل بالا را معتبر دانسته اند. به نظر می رسد این وداع در لحظاتی پایانی نبرد جاییکه حضرت تنها شده اند و کسی نمانده رخ داده است. و الله اعلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

پدر بزرگ
4 آذر 91 18:56
حسین (ع) چراغ هدایت است و کشتی نجات و شیعیانش بعد از هزارو چهارصدو هفتاد سال از اینکه خود در عاشورا نبودند متاسف و گریانند به همین دلیل نیز در عاشورای زمان و جنگ تحمیلی صحنه های زیادی از تاسی مردم ایران به صحابه اقا مشاهده کردیم که تجسم عینی انه الشهید العبرات بود و بقول شهید مطهری شمر انروز مرد شمر امروزت را بشناس نقل از من که شمر امروز نه تنها کم از شمر گذشته ندارد که روی اورا ...... مادر را با فرزندان کوچکش یکجا می کشد
علامه کوچولو
7 آذر 91 15:43

مامان جون خصوصی دارین


ممنون از تذکر دقیقتون. اشتباه تایپی در متن بود و اصلاح شد.(رضی-> رضیع) بابایی میگه مطلبی که نصف شب تایپ بشه توش غلطم پیدا میشه!(البته نکه تو مطالب دیگش غلط نیست. اینم از معایب تند تایپ کردنه!)
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد