صندلی ماشین
از یک هفته پیش بابا دوباره صندلی ماشین را آورده و امیرحسین را داخل اون می نشونیم. ظاهرا خوشش میاد و مدام با دوتا دستش روی دستش میزنه. برای تغییر حالتش که مدام خوابیده نباشه خوبه. این چند روز مادری سرمای سختی خورده. امیرحسین نمیره خونه اونها. پدربزرگ هماحتیاط میکنه و امیرحسین را بغل نمیکنه. بلکه میاد توی راهرو دم در واحد ما و امیرحسین را از دور نگاه میکنه و قربون صدقش میره. امیرحسین هم کلی ذوق میکنه و میخنده!
امروز وقتی بابا از سرکار اومد با امیرحسین بازی کرد و بعدش گذاشتش توی صندلی. داشتیم با هم صحبت میکردیم دیدم که آروم چشمای امیرحسین سنگین شد و خوابش برد!! بابا بردش تو تختش گذاشت!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی