امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

امیرحسین

ولن تاین!!!!

1391/11/26 19:25
نویسنده : مامان و بابا
996 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دونم اساسا ماجرا از کجا شروع شده. افسانه بوده یا واقعیت! ولن دختره بوده تاین پسره بوده؟! یا بلعکس! یا نه ولن تاین کلهم اجمعین یه آدم بوده؟! یا نه اسمش ولن بوده با تایم جمع شده شده زمان ولن! اصلا کدومشون کشیش بودن؟ یا نه یکیشون راهبه بوده؟ بینشون عشقولانه بوده یا نه؟ قصدشون!قصدشون ازداواج بوده یا نه! اصلا شاید باهم ازدواج کرده بودن؟ نکرده بودن؟ می خواستن بکنن؟ هیچ کدام؟ اتاق سوسمارها؟!!

خلاصه که اگه یه جستجو توی اینترنت بکنید مثل من حسابی گیج میشین! اما اونچه از این فرهنگ مهاجم غربی به ما رسیده اینه که دختر ها و پسرهای عاشق(!) توی این روز یعنی 25 بهمن برای هم هدیه می خرند. اونچیزی که در کتب و سایتها از اعمال این روز درج شده موکد کردن خریدن عروسک(!) و شکلاته(!). حالا نمی خوام بحثی در مورد خوب و بد بودنش داشته باشم منتهی از همون دوران دانشجویی تو دانشگاه یا   تو مدرسه بین شاگردام که می دیدم توی این ایام شوری در بچه ها برقراره و برای عشقهایی که خیلی هم حلال نیست در تکاپوی هدیه خریدن و ... هستند فکر کردم چرا ما اینکارو برای عشق پاک و حلالمون نکنیم! درسته مناسبتهای زیادی برای اینکار هست حالا اینم یکیش. این فکر را داشتم تا با مامان امیرحسین عقد شدیم. بهمن سال 86  به اولین ولن تاین نزدیک میشدیم. به دوستم حسن که همزمان با ما عقد کرده بود ولن تاین را یادآوری کردم. اونم گفت:"ما از این قرتی بازی ها نداریم" و منم گفتم "ولی ما داریم". خلاصه من یک خرس قهوه ای بامزه داشتم که اونو گذاشته بودم برای چنین روزی. دخترعمه هام هم مقداری قلب پارچه ای آوردند و مامانم هم خرس را داخل طلق گذاشت و کلی تزیینش کرد. خلاصه چیز قشنگی شد. یه بسته شکلات توپی هم که وسطش فندق داشت خریدم و ریخیم دور خرسه. خلاصه 25 بهمن شد و با مامان امیرحسین قرار گذاشتیم بریم بیرون.خرسه را عقب ماشین قایم کردم. رفتم دنبالش.! سوارش کردم و یکمی راه افتادیم همسربانو کادوشو در آورد و به من داد. منم کلی فیلم اومدم که" ای وای! ولن تاین چیه دیگه؟! اصلا هواسم نبود. بابا ما اینکاره نبودیم که از این چیزا بلد باشیم"چشمای بانو برق میزد از اینکه منو غافلگیر کرده! و می خندید و میگفت :"خوشحالم غافلگیرت کردم " یه بسته شکلات کوچک را همانجا در ماشین خوردیم. هدیه مامان یه جا مبایلی عروسکی فانتزی بود. برایم خریده بود موبایلم را در ماشین بگذارم اونتو!

رفتیم میدان شبخ بهایی. آنجا یک پیترایی بود که خیلی وقتها می رفتیم اونجا! یادش بخیر. هوا بارانی بود بنابراین کلی توی ماشین باهم صحبت کردیم. از هر دری. گرسنه شدیم. من از ماشین پیاده شدم و از همسر بانو خواستم از روی  صندلی عقب کتم را به من بدهد. اونم وقتی در عقب را باز کرد دید آقا خرسه وسط کلی شکلات توی یه تلق خیلی ناز نشسته!!! و اینطوری شد که من همسربانو را حسابی غافلگیر کردم. جفتمون فکر میکردیم که اون یکی بچه مثبته و از این کارها بلد نیست منتهی امان از زمانه!!!

کادوی سال 86

سال بعد هم من باز مامانو غافلگیر کردم با یه خرس پشمالو و شکلات و یک روژ لب

کادوی سال 87

و سالهای بعد. البته الان جفتمون یادمون نیست کی چی به کی کادو داده. 

و اما امسال. همین دوشنبه از مدرسه میامدم خانه. حوالی ساعت 7:30 بود. سر خیابان دیدم یکی ایستاده و بادکنک قلب می فروشه. شک کردم ولن تاین گذشته یا نه! به خواهرم زنگ زدم  که بپرسم ولن تاین شده! گفت:"ما اهل این قرتی بازی ها نیستیم!" گفتم پس از توی اینترنت نگاه کن و به من خبر بده. خبرداد که 25 بهمنه! من به فکر بودم! سه شنبه برای خرید به فروشگاه محل مامانی(مامان مامان امیرحسین) رفته بودم. آنجا یک چیز با مزه دیدم. با یه بسته شکلات مغز دار مثل آنهایی که مامان سال86 برایم خریده بود خریدم. رفتم خانه مادربزرگ امیرحسین. آن کادو را زیر کاپشن پنهان کردم و روی یکی از مبلها گذاشتم. ناهار خوردیم بعد از ناهار مامان بزرگ و خاله مبلی را که رویش کاپشن من بود برای خانه تکانی جابجا می کردند که کاپشن و کادوی من از پشتش افتاد! مادربزرگ گفت:"آقا میثم کاپشنتون و اون چیزی که لاش بود افتاد" همسر بانو سریع برگشت و نگاه کرد و دید کادوی من ولو شده روی زمین! و سورپرایز شد. البته اتفاقی!

کادوی سال 91

و من باز هر سال به همکارانم این روز را یاد آوری می کنم و آنها می گویند"آقا اینکارها برای این دختر و پسراست از ما گذشته" ولی من هر سال دوست دارم تو این روز به همسرم هدیه بدم! به زیبا ترین و پاکترین عشق دنیا!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

مامان تسنیم سادات
26 بهمن 91 20:23

کادو هاتون خیلی قشنگ بود ...
اون خانم پرستاره تولوِ خیلی بامزه است اون احیانا برای امیر حسین نیست ...؟؟؟؟
آخه تسنیم هم ازینا داره هاااا


ای که گفتی یعنی چه!!!
اون پرستاره با یه پازل با یه ماشین لگو تو دل تخم مرغه بوده. همشم مال خودمه!
مامان تسنیم سادات
26 بهمن 91 22:46
ایشاا... به شادی باهاشون بازی کنید ...
هیراد و عمه لیلاش
26 بهمن 91 23:11
سلام ، هیراد جون توی مسابقه شرکت کرده لطفا به وبلاگش بیایید و کمکش کنیدارزومند ارزوهای شماولنتاین هم مبارک
دخترآریایی(من مینویسم تا تو بخندی)
27 بهمن 91 0:31
ای جونممم چقد خوبین شما خدا هر سال عاشق تر و دلگرم ترتون کنه.
زینب مامان فرشته آسمونها امیر عباس
27 بهمن 91 1:39
انشالله همیشه شاد و عاشق در کنار هم با خوشی زندگی کنید


ممنون نازنین. انشالله شما همو به یادت هستیم و دعات میکنیم. اگه دعامون مستجاب نمیشه حتما خیری تو کاره...
مسیحا بانو
27 بهمن 91 9:08

یعنی بسی کیفور شدم از این همسر مذهبی و به روز و عاشق!
بابا دم شما گرم.....ایشالله هرروز عشقتون پر رنگ تر بشه!
البته من فکر می کنم باید مامان امیر حسین هم از کارها و تدابیرش بگه!چون واسه نگه داشتن یه عشق به تروتازگی اولش حتما کارها و زحماتی از سمت خانم بوده....
کاش اونارم بنویسید....
من به جای بابای امیرحسین دلم ومی خواد واسه مامانش کف بزنم

آفرین به تو بانو که با گذشت چند سال و اومدن نی نی به جمعتون هنوز محبوب و معشوق همسرت هستی!

من کار خاصی نمی کنم!!!! همسری اورجینال همین طوری بوده!
پدر بزرگ
27 بهمن 91 11:41
در سیره نبوی هر روز برای همسران ولنتاین است
مامی رادمهر
27 بهمن 91 20:19
سلام به مامان و بابای خوب امیرحسین کوچولو.ان شالله عشقتون مستدام و روزافزون باشه.بهتون پیشنهاد میکنم به جای اینکه روز ولنتاین رو جشن بگیرید روز سپندارمذگان که در جهان معنوی پدیده عشق و محبت و پاکی و فداکاری و در جهان مادی پشتیبان زنان پارسا و نیک هست رو جشن بگیرید.هم اصیل تره و هم زیباتر و هم فرهنگ کشور خودمونه تازه روز مهندس هم هست و با یه تیر دونشون میزنین و خرجتون کمتر میشه

آره!اون روزم جشن میگیریم. منتهی میدونی ولت تاین قرتی بازیش یکم بیشتره! ضمنا روز مهندسو همه مون یادمون میره به بابایی تبریک بگیم!!
آسمان
27 بهمن 91 20:22
فکر کنم نظر من گم شده


نیومده؟!!
کجا گذاشتیش برم بردارمش؟؟


مامی امیرحسین
27 بهمن 91 23:40
دست همسری درد نکنه ذوق در وکنیم هوارتااااااااااااااا
فاطمه (مامان محمدسجاد)
28 بهمن 91 8:59
اون اتاق، اتاق تمساح ها نبود؟
ما که روز ولن تاین نه، ولی در سال چهارده تا جشن تولد داریم که همشم از بابایی عیدی وکادو می گیریم. تازه اگه عیدای دیگه رو هم حساب کنیم از چهارده تا خیلی بیشتر می شه. بلاخره ما هم قلکموم رو باید یه جوری پر کنیم. البته یادآوری خوبی بود. حتما به بابای محمدسجاد می گم این پست رو با مطالعه کنه.


منم بگم همسرم اینو بخونه!
علامه کوچولو
28 بهمن 91 16:38
چه جالب
اما من هر کاری میکنم نمیتونم اسم و رسمش رو هضم کنم
بیایید سال بعد یه کار فرهنگی بکنیم روز اول ذی الحجه رو اختصاص به همچین کاری بدیم اون طوری فکر کنم با رنگ و لعاب دینی شیرینی خاصی هم داشته باشه
البته یه نظر بودا بعدا نخندیدن چون میدونم برای خانواده های خوب و با محبت هر روز روز محبت و عشقه

چراکه نه! خبر نداری. اونم هی جشن می گیریم.

مامان آروین-مریم
29 بهمن 91 10:44
ولنتاین بر شما و خانواده محترمتان مبارک ...... امیدوارم در سایه سلامتی آقا اما زمان (عج) عشقتون پایدار و ابدی باشد ......
...
2 اسفند 91 10:56
سلام خوبه برای کسب اطلاعاتی درمورد ولن تاین یه سری به وبلاگ زیر بزنید
http://velayatkhamenei.blogfa.com/


ممنون دوست بزرگوار. اگر به ابتدای مطلب دقت بفرمایید همسرم اشاره کرده که این کار از فرهنگ مهاجمه و تو دانشگاه و مدرسه بچه ها برای عشقهای حرامشون دنبال هدیه هستن. و نوشته"چرا ما اینکارو برای عشق پاک و حلالمون نکنیم" بازهم تاکید کرده گرچه مناسبت های زیادی داریم برای این بهانه.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد