امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

امیرحسین

احیای آخر

1392/5/11 1:35
نویسنده : مامان و بابا
570 بازدید
اشتراک گذاری

 احیای شب بیست و یکم و بیست و سوم هم تموم شد و الحمد للهما تونستیم با همکاری گل پسرمون توی مراسم احیا شرکت کنیم. امیرحسین این روزها دستشو به هر جایی میتونه میگره و بلند میشه. اگر هم چیزی دم دستش نباشه از ما بالا میره و بلند میشه می ایسته. من این سه شب را در حالی احیا گرفتم که امیرحسین واقعا مدام داشت از سر کولم بالا میرفت. تو مسجد بچه های کوچیک دیگه ای هم بودن که گاه میومدن و با اسباب بازی های امیرحسین بازی می کردن یا گاها با خود امیرحسین.

این عکس شب بیست و یکمه!

شب بیست و سوم امیرحسین بر خلاف دو شب پیش که وسط دعای جوشن کبیر خوابش می برد نخوابید و یک ضرب تا ساعت سه شب بیدار بود!! وسط قران سر گرفتن و تو اون حال معنوی حاج اقا داشت روضه و مناجات میخوند امیرحسین شروع کرده بود بلند بلند صدای موتور در میاورد!!آخر مراسم هم که داشتن دعا میکردن دستاشو به حالت دعا بالا گرفته بود و سرش هم رو به آسمون گرفته بود و با آمین جمعیت یه چیزایی واسه خودش می گفت. به نظرم اتفاقی بود ولی صحنه جالبی بود.

در اینجا جا داره از خاله ای امیرحسین تشکر و قدردانی نماییم که در این سه شب ما را یاری دادن!

پ.ن: این روزها در همکف جلسه قران برقراراست. اگر امیرحسین خواب نباشد با هم میریم قران. آقا با رو روئکش جولون میده و حسابی کیف میکنه. موقعی که خانمها صلوات میفرستن امیر حسین هم همراهی میکنه و میگه: مَ مَ البته یکم کشیده میگه!گاهی هم میره سراغ قران های خانوم ها یا سراغ میکروفن!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

پدر بزرگ
11 مرداد 92 2:55
انشاالله خداوند به برکت ابرو و امین امیر حسین عزیز ما را مشمول رحمتش قرار خواهد داد
مامان رادمهر
11 مرداد 92 12:50
ماشالله به امیرحسین خان. رادمهر ما تو خواب واسه همه دعا کرد.هرکاری کردیم شب بیست و سوم بیدار بمونه خمار خواب بود و نشد.التماس دعا
مامان تسنيم سادات
11 مرداد 92 18:58
رمز رو گذاشتم براتون
مادری امیر حسین
12 مرداد 92 0:01
ماهم بدین وسیله مراتب تشکر وقدر دانی خود را از خاله ای عزیز اعلام میداریم وامیدواریم که که که خود خاله ای بقیه اش را میداند
مامان آروین (مریم)
12 مرداد 92 7:58
سلام دوستم
طاعات و عباداتتون قبول
تو جلسات قران که میروید تو رو خدا یادی از من بکنید و خیلی دعام کنین ، خیلی محتاجم به دعاهای شما . تو رو خدا تو جلسه قرآن از خانم ها بخواهید برای رفع مشکلم امن یجیب بخونند ...
تا آخر ماه مبارک چیزی نمونده ، خیلی دعام کنین ..... نمیدونم چطوری بهتون بگم که خیلی محتاجم ...... فقط دعام کنین مشکلم برطرف بشه و به حاجتم و آرزوم برسم ......

حتما عزیزم. انشالله که بهترینها برات رقم بخوره

مامان تسنیم
12 مرداد 92 12:14
وای کاش ماهم اومده بودیم مسجد بقیه الله
از بس تو چیذر شب 23ام اذیت شدیم همش میخواست راه بره وسط خیابون
شب 21ام هم که رفتم مسجد امیر مجبور شدم وسطش برگردم خونه آخه تسنیم خیلی داشته مامانی اش را اذیت میکرده
راستی فکر کنم شب 23 از تو ماشین دیدمتون سر مسجد
دیدم یه نی نی شبیه امیرحسین بغل باباش بود ولی موهاش کوتاه تر بود پست اصلاح را که دیدم مطمئن شدم خودتون بودین

چه بامزه
خوب والی میستادی میدیدمتون!!!

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد