18 ماهگی
امروز شاخ غول را شکوندم... واکسن پسلی رو زدم و حالا با نگرانی منتظر عواقبشم!
صبح پسلی سحرخیز بود و زود از خواب بیدار شد. من هم با 5. ساعت تاخیر پا شدم و پوف پسر رو دادم. دلم نمیومد بهش بگم میخوایم بریم دد. آخه خیلی ذوق میکنه اما دد امروز براش دردناک می شد
بالاخره با بهونه دد لباس پوشید و با پدر بزرگ راهی خانه بهداشت شدیم. اونجا هم هی شیطونی میکرد تا نوبتمون شد. بعد از گرفتن قد و وزن خوابوندیمش و یه سرنگ به دستش زدن جیغ پسرک رفت هوا... در همون حین قطره اش رو دادن و بعد سرنگ بعدی رو به پاش فرو کردن! هر چی هم که اصرار کردم به جای پاش به دستش بزنین گفتن نمیشه. خلاصه که خیلی دلسوزناک بود!
تازه پدربزرگ که خیلی خیلی رقیق القلب هست مجبور شد پای پسلی رو بگیره تا واکسنشو بزنن و این از نوادر تاریخه!!! از همین تریبون مراتب قدردانیمون رو ابراز میکنیم.
الان حدود 1ساعت گذشته. پسر شیر خورد و خوابید. حالا تو کوچمون سر و صدای آسفالت خراب کردن میاد. خدا کنه بیدارش نکنه.