امیرحسین میره هیئت
از امروز مراسم عزاداری حضرت زهرا تو خونمون شروع شده. البته تو طبقه همکف. شما پسر گلم هم با مامانجونیت رفته بودی عزاداری.پسرگلم حالا برات می گم که حضرت زهرا کی بودنو چه حق بزرگی گردن همه ما دارن.حق مادری...
به مامانجونیت گفتم تو همین مجالس به خود خانوم توسل کنه شما و همه نی نی ها سلامت به دنیا بیاین،سلامت زندگی کنین. هم جسمتون هم روحتون...
امروز از صبح کم تکون نمی خوردی تا مامان واست قران میخونه شما هم از خواب بیدار میشی و شروع به تکون خوردن می کنی!بابایی هم که امد خونه و یکم باهات حرف زد تن تن شروع به تکون خوردن کردی.نمی دونم شایدم اینا خیالات باشه!! .مامان می گه بعد از نماز مغرب بیشتر تکون می خوری! بابایی سخت مشغول نوشتن مشقای دانشگاهش!کی تموم می شه خدا میدونه! بعدا که اینارو بخونی میگی بابای من که همش یا داشته کار می کرده یا مشق می نوشته!