امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

امیرحسین

اندک اندک جمع مستان می رسد...

1391/4/18 17:34
نویسنده : مامان و بابا
416 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزکم

الان ساعت یک ربع به دو نیمه شبه. مامانت و شما خیلی وقته خوابیدین. منم مشغول آماده کردن متن سمینارم هستم. چون داریم میریم مکه و دو هفته نیستم تن تن دارم کارامو انجام میدم. دیروز سمینارم تو درس جریان دوفاز ارائه کردم. خیلی خوب بود.الحمدلله... متنشم مامانت برام تایپ کرد و امروز از بعد از ظهر مشغول ویرایش شدم. امروز خونه مامانبزرگت بودیم.منم واسه ناهار رسیدم.آبگوشت داشتن. بعد از ظهر عمو حسین مامانت با خانومش اومده بود اونجا. تا مامانت دید فهمید بارداره!کلی خوشحال شد.. میگفت چه بی صدا! آخه یکی نی بگه مگه صدا داره!!!

دیروز یه سری از اسباب بازی هایی که خودم یا مادری اینا از مکه و کربلا واست خریده بودیمو اوردیم و با مامانت نگاشون کردیم. الان گوشه بالای اتاق کار من پر شده از اسباب بازی های شما. به مامانت می گفتم دیدی یه مستاجرو میخوان رد کنن صاب خونه اسباب میاره دم خونه!! الان من همینطوری شدم. نمیدونم شما به ما تا 15 تیر بعد آخرین امتحان وقت میدی یا زودتر مارو بیرون میکنی!! البته مادری هم خوب پشتت! این اتاق به شرطی به من داد که تا شما میای تحویلت بدم. نازی بابایی!!

 دارم با تمام توان تموم کارمو می کنم که بعد از مکه پروژه هام اماده بشه. شاید لپ تابمو بردم. کدهای سی اف دی مونده(اینکه این چیه بماند).تازه جزوات و کتاب دوفازی را هم باید ببرم.چون هم کلی تکلیف داده هم بعد مکه امتحانشو دارم.پدربزرگت می گه اینارو نبر. تو فرودگاه از تو دستگاه نگاه می کنن می فهمن دانشجوی دکتریی میگیرنت میبرنت آمریکا(آخه پارسال یکیو همینطوری بردنش)!!جدی میگه! من می خندم ولی بنده خدا میگه اونقت ما با امیر حسین باید بریم جلو دفتر سازمان ملل!دلش شور میزنه!! البته بهش نگفتم که این درسه یه کمکی شایدم بییشتر از یه کمک به مسایل هسته ای رب داره نافرم!!(هیسس)کلی واسه مکه تو تکاپوییم. دلم شور میزنه اما توکلم به خداست... واسه مامانت و تو. انشالله خدا کمکمون می کنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پدر بزرگ امیر حسین
1 تیر 91 22:40
من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد