بابایی اتاقشو تحویل پسرش داد!

ما چهارشنبه شب ساعت 11 رسیدیم خونه و من شنبه امتحان داشتم. البته درسامو برده بودم و یکم هم در مکه مطالعه کرده بودم. خلاصه تمام هفته گذشته در گیر دوتا امتحانم بودم. یکی شنبه و یکی هم چهارشنبه.

الحمدلله امتحان شنبه را خیلی خوب دادم و نمره اول کلاس شدم18.8!! دومی هم بد نبود. کلاساش تو تابستونم ادامه داره و ایشاله ختم به خیر میشه. امتحان بعدی هم 13 تیره. تو هفته گذشته کمر پدربزرگ برای چندمین با گرفت و خلاصه خیلی اذیت شد. الان بهتره. باید بره عکس بگیره تا بینیم مشکل چیه!

دیشب از بعد از نماز افتادم به جمع کردن وسایلم از توی اتاق.جزوهای مامانتو ریختم توکارتون، کتابای خودمو از کتابخونه ریختم بیرون و کتاب خونه را از هم باز کردم و بردم تو اتاق کوچیکه(اتاق کار جدیدم) بعدم میز کارو کتابارو پرینترو ووو... کلی خرتو پرتامو از اتاق12متری بردم چپوندم تو اتاق 6متری!! اتاق جالبی شد. چهارساعتی دیشب و امروزهم چهار پنج ساعتی طول کشید. البته تهش به جارو کردن خونه هم منتهی شد!! الان اتاق تو آمادست تا بریم سرویستو بخریم و بچینیم!! تا قبل از این مامانت به این اتاق می گفت «اتاق کار». حالا می گه فلان چیز تو اتاق «امیرحسینه». مبارکت باشه بابایی این اتاق.

مادری می گفت اونها هم وقتی من به دنیا می آومدم اتاق خوابشونو دادن به منو و خودشون وسایلشونو بردن تو پذیرایی چیدن(اولا خونشون یک خوابه بوده)!! به قول پدربزرگت می گه «تو(بابایی)اوضاعت بهتره! ماکه تو به دنیا اومدیم کارتن خواب شدیم!!»