امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

امیرحسین

خاطرات سفرحج: صبحهای مدینه و قبرستان بقیع

1391/4/18 17:32
نویسنده : مامان و بابا
503 بازدید
اشتراک گذاری

هتل ما نزدیک در 15 مسجدالنبی بود و خوشبختانه راه کمی برای مامانت بود تا به محل زیارت خانم ها برسه. برعکس برای من راه بیشتر بود. محل قبر پیامبر صلی الله علیه وآله، خانه حضرت زهرا سلام الله علیه و آله و قبرستان بقیع ( محل دفن چهار امام بزرگوار ما امام حسن، امام سجاد، امام باقر، امام صادق علیهم السلام وبزرگانی چون عباس عموی پیامبر و حضرت ام البنین(س) مادر حضرت عباس و بسیاری از بزرگان صدر اسلام) به ما خیلی دور بود. مامان چون حامله بود راه رفتن براش سخت بود و زود خسته می شد و دلش درد می گرفت.مضافا که امیر حسین هم وقتی مامانش یه کم راه می رفت تن تن لگد می زد. از روز دوم از هتل یک ویلچر گرفتم. صبح ها مامان ساعت 3 می رفت و منم با کمی تنبلی ساعت 4 برای نماز می رفتم. بعد از نماز سریع میامدم هتل یه ساندویچ کره و عسل واسه مامان و خودم درست می کردم و ویلچر را بر می داشتم می رفتم جلوی درب زنونه مامانتو سوار می کردم.ساندویچو می دادم دستش و می بردمش دم بقیع! می گفتم مثل این اتوبوسای سیروسفر که توراه خوراکی میدن منم واست ساندویچ درست کردم.

روز اول و دومی که ویلچر داشتیم می رفتیم توی خیابون عبدالعزیز از اونجا دیوار بقیع کوتاه بود و میشد قبرستانو دید. خانومهای ایرانی دیگه هم میامدن. ویلچرو پارک می کردیم و زیارت جامعه و امین الله و زیارت ائمه بقیع را می خوندیم. مامانت خیلی حال معنوی خوشی داشت. بعدش هم دوباره بر می گشتیم هتل برای صبحانه!

روز سوم و چهارمی که ویلچر داشتیم رفتیم بین قبر پیامبر و قبرستان بقیع(بین الحرمین) زیارت حضرت رسول و حضرت فاطمه را می خوندیم. بعد من از کتاب کشتی پهلو گرفته که با خودم از تهران اورده بودم بخشایی و می خوندم. به مامانت می گفتم میخوای گریه کنی چادرتو بنداز رو صورتت تا کسی به کارمون کاری نداشته باشه. روضه دو نفری نه ببخشید سه نفری خوبی می شد...

یک بار هم شب قبل از نماز عشا و یکباردیگر هم ساعت 4:30 رفتیم زیارت بقیع .خاله هم با ما اومد. الحمدلله با این ویلچره مامانت تونست زیارت کنه و بهش فشاری هم نیومد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد