امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

امیرحسین

عید اومد!

امروز بالاخره امتحان بابایی تموم شد و خونه ما عید شد و سایه ترس و استرس و این چیزا از خونه ما پر کشید. گرچه این خوشی خیلی هم به درازا نکشید و دوباره حساسیت امیرحسین این بار به پوشک پمپرز، سه روزیه شروع شده و برعکس دفعات پیش بهتر که نشده بدتر شده. از دیروز دوباره سیستم را بردیم بدون پوشک! با پدربزرگ بردیمش دکتر و دوباره همون دستورات قدیم!
25 ارديبهشت 1392

دندون!

امروز یکشنبه 22 اردیبشهت مصادف با اولین روز ماه رجب و میلاد پر برکت امام باقر علیه اسلام اولین دندون پسری جونه زد! فعلا موفق به گرفتن عکس نشدیدم! پ ن: امتحان پایان دوره دکترای بابایی از فردا به مدت سه روز در دو نوبت صبح و بعد از ظهر برگزار میشه! از همه دوستان التماس دعا و طلب خیر داریم! ...
22 ارديبهشت 1392

خونه

امروز بعد از ظهر امیرحسین با مادری و پدربزرگ با هم رفتن کالسکه سواری. موقع برگشت وقتی به در خونه رسیدن امیرحسین کلی ذوق کرد و دست و پا زد! برای اینکه مطوئن بشن که امیرحسین در خونه را می شناسه یه نه. رفتن یه چرخ زدن و دم خونه یکی از همسایه ها ایستادن. ولی پسرک اصلا وامنشی نشون نداده! چندبار این کار رو  تکرار کردن اما امیرحسین اصلا ذوق نکرده! اومدن دم خونه همسایه بغلی بازم انگار نه انگار. دوباره اومدن دم در خونه و این بار امیرحسین دوباره ذوق کرده! مثل اینکه این آقا کوچولو خونه را میشناسه! ضمنا این هفته رفتیم پایش سلامت: وزن:7.800  میزان خواب: از ساعت 1:30 شب تا 8:30 فرداش! تو روز هم یک یا دوبار 40 دقیقه!
21 ارديبهشت 1392

دس دسی

یک هفته ای میشود که امیرحسین دست دسی میکنه! جالبه ما عروسی و جشن نداشتیم. منتهی بابایی براش زیاد کف میزنه! احتمالا از اونجا یادگرفته! وقتی بهش میگیم دست دسی خودش شروع میکنه دست زدن. دیشب وقتی هورا میکشیدیم امیرحسین دست میزد! چند تا دست میزنه و یهو دستاشو میکنه توی دهنش!  دست دادن را هم از باباش یاد گرفته و وقتی دستمونو به سمتش دراز میکنیم پس از اندکی مکث دست میده! دیگه تقریبا از بغل رفتن را هم یاد گرفته و وقتی بغل کسی دیگه است بهش بگی بیا، میپره بغلت! ...
13 ارديبهشت 1392

تقدیر

زیاد دیده ایم که در برنامه های تلویزیون آقایان که مهمان برنامه ها بودند از همسر خود تشکر می کنند. از بابت وقت های زیادی که در منزل نبودند و به خاطر اشتغال های فراوان نتوانسته اند در کنار خانواده باشند.آن دوران که هنوز ازدواج نکرده بودم این مطلب برایم بیشتر یک تعارف می نمود! اما الان در موضع یک همسری که پدر شده است خودم هم به همین مساله رسیده ام! دشواری ها و سختی های تر و خشک کردن یک پسر دوست داشتنی و شیطون در غیاب پدرش برای همسرم قطعا دشوار تر میشه و اون تمام این زحمات را بدون هیچ شکایتی انجام میده. توی این ایام اینقدر درگیر کار و درس هستم که شاید سه چهارساعت بیشتر برای عزیزانم وقت نگذارم. این روزها معمولا تا ساعت 8شب در مدرسه می...
3 ارديبهشت 1392

آرایشگاه امیرحسین

یه مدتی بود می خواستیم موهای امیرحسین را مرتب کنیم. روز یکشنبه25 فروردین بعد از ناهار بابا همینطوری پیشنهاد داد که بیاین موهای امیرحسین را اصلاح کنیم.تیم شامل بابا،مامان،مادری و پدربزرگ(100 نفر آینه به دست!) بقیه اش به روایت تصویر اول چون پیشبند سلمانی اندازه امیرحسین نبود از یک کیسه استفاده کردیم! اول کار امیرحسین خیلی واکنش به ماشین اصلاح نشون نداد و بازیشو میکرد. ما هم چون دفعه اولمون بود شانه مناسب را انتخاب نکردیم و دو سه بار شانه دستگاه را عوض کردیم. یواش یواش امیرحسین حساس شد. اینطوری: و ما مجبور شدیم از وسایل کمکی استفاده کنیم و البته اداهای کمکی: ولی دست آخر:   چند روز بعد.مادری در حالی که امیرحسین دا...
30 فروردين 1392

باب

اولین باری که مدینه رفتم، روی قفل در منزل حضرت زهرا(س) متنی دیدم که برایم بسیار جالب بود: "هو الحبیب الذی ترجی شفاعته لكل هولٍ من الأهوال مقتحم*" او (پیامبر اکرم) دوستی است که در همه پیشامدها و حوادث ناگوار امید شفاعت از او می رود. *البته به نظرم کلمه آخر مفتح است منتهی در اینترنت مقتحم دیدم! ...
25 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد