امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

امیرحسین

کیک خوشمزه!

امروز ظهر ناهار پایین بودیم. ناهارشو من درست کرده بودم سالاد و مخلفاتهم مامان بزرگ. بعد ناهار عمه و مامان بزرگ و عمومحمدعلی(شوهر عمه) اومدن بالا تا فیلم های سونوگرافی شمارو ببینن. ضمنا چون تولد عمو بود یک کیک خوشمزه هم اورده بودن. جات خالی ایشاللا سال دیگه که شماهم پیش ما بودی خودم کیک میزارم دهنت تو هم پووووفففف کنی بیرون. فعلا عکس کیکو واسط میزارم تا کیفشو ببری. دوست دارم گل پسر بابا!       ...
18 فروردين 1391

بسیج همگانی!!!

غنچه باغ زندگیم، نیومده تو دل همه جا کردی! مامان نباید خیلی کار کنه تا تو قوی شی  برا همین بابایی شده مامان خونه! ظرف می شوره جارو می زنه غذا درست میکنه...   عیدی که بابا ١ذره ناخوش بود مامان بزرگ برات غذا درست می کرد بابا بزرگ اینور اونورت می برد خاله چند بار خونه رو تمیز کرد عمه فیلم سونو تو گرفت...! دست همشون درد نکنه   الانم بابایی لوبیا پلو درست کرده که انگشتاتم باهاش میخوری! قربون انگشتای ظریفت بشم مامانیم کلی گشنشه  بدوام برم غذا تو بدم   اینم عکس لوبیا پلوی بابایی!دهنت اب افتاد مواظب باش رو کیبورد نریزی مامانی! ...
18 فروردين 1391

تو حتما امیرحسین خودمونی!

تو الان حدود ١٦ هفته ات هست.البته تو دل مامانت! امروز نوبت تست غربالگری دومته. صبح با بابابزرگ و عمه باهم رفتیم سونوگرافی. دکتر دقیق عکس تو رو نشونمون داد. ماشالله از ١ماه پیشت خیلی بزرگتر شدی. دستای کوچولو و نازت انگشتای خوشگلت همه درست شده بود. تازه دستتم گذاشته بودی زیر سرت و راحت لم داده بودی!   دکتر گفت بچه یه پسر نازه! البته من و عمه اصلا تعجب نکردیم. چون از بعد از فال شیخ بهایی تو رو امیر حسین صدات می کردیم. قربون پسر نازم برم الهی!!  این عکسارو هم بابایی از روی فیلم سونوگرافی که عمه گرفته بود درست کرده   ...
18 فروردين 1391

گل پسری بذار بابایی به کاراش برسه!

الان سه چهار ساعتی هست که این دفتر خاطراتو واست درست می کنم.کلی کارای دانشگاهم مونده. ماشالله تازه توهنوز نیومدی.یه سرم تو وبلاگ توه یه سرم تو سایت کنفرانس!خوشگل پسر یه دقه بذار بابایی کاراشو بکنه دیجه!!
18 فروردين 1391

سونوگرافی شیخ بهایی و حافظ!

مامان بزرگ یک کتاب فال شیخ بهایی داره که توش برای تعیین پسر یا دختر بودن نی نی هم مطلب داره. نتیجه فال به صورت یک شعر بدست می آد. دو دفعه واست نیت کردیم دفعه اول(نیت مامان) در رحم چیست ای که می آید                        پسر است،ای پسر که می زاید دفعه دوم(نیت مامان بزرگ) در صدف آن که چون گهر باشد                          به یقین دان که او پسر باشد با توجه به این که مامان بزرگ می گ...
10 بهمن 1390

حس ششم مادربزرگ

با مامان بزرگ و بابابزرگ و خاله رفتیم خرید. تو تقریبا سه هفته ات بود.من یکم کٌندٌر خریدم تا بخورم توباهوش بشی(الهی قوربونت بشم). مامان بزرگ شک کرد و هی پاپی شد خبریه! باردار شدی!منم هر کاری کردم رد گم کنم نشد. آخر سرم تو ماشین که بودیم فهمید و کلی خوشحال شد و اشک شوق ریخت! خاله هم همش می گفت "آخجون خاله شدم".
1 بهمن 1390

ما سه نفر شدیم

صبح که بابایی رفت سرکار دویدم و رفتم آزمایشگاه آزمایش دادم.جوابش ظهر اومدو متوجه شدم که بله!منم مامان شدم.مونده بودم چطور به بابایی خبر بدم!! بعد ازظهر ختم عموی بابابزرگ بود.بابایی واسه چندتا کار باید میرفت دفترکارش که منم باهاش رفتم. تو دفتر سخت مشغول مطالعه اسناد و نامه ها بود که باهاش تماس گرفتن و برای یکی از دوستاش اتفاق بدی افتاده. خیلی حالش گرفته شد. منم دیدم بهترین موقعیته.رفتم تو اتاق بغلی و با خودکار  نوشتم "بابایی سلام"  بابایی تا نگاه به نوشته کرد اشک تو چشاش جمع شد و با ناباوری گفت نه بابا! دیگه ما از امروز ٢٠ دی ٩٠سه نفری شدیم. خوش اومدی پسرکوچولوی نازم . ...
20 دی 1390

خبر خوش برای مامان بزرگ و بابا بزرگ

امشب تصمیم گرفتیم که به مامان بزرگ و بابابزرگت بگیم که یک فسقلی ناز تو راهه. تو تقریبا ١.٥ماهه بودی. بابایی دوربیشو گذاشت مثل دوربین مخفی روی تلویزیون. اول مامان بزرگو صدا کردیم اومد تا بهش گفتیم کلی خوشحال شد و مامانو محکم بغل کرد. بعد عمه و آخرم بابابزرگ. اون شب همه کلی خوشحال شدن ولی هیچ کس نفهمید که در مقابل دوربین مخفی بوده. بعدا کلی از دیدن این فیلما ذوق کردیم.
18 فروردين 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد