بعد از نماز ها خصوصا نماز صبح و ظهر جلوی در های حرم پر می شد از دست فروشها. زنان و بچه های سیاه پوستی که با گاری می اومدن دست فروشی... مامانت خیلی نگاه کردن این بساطی ها رو دوست داره. از اعمال بعد از زیارت ما این بود که می رفتیم و اینا رو نگاه می کردیم. یه سری لباس هم از اونا واست می خریدیم. ناگهان هم ماشین های شهرداریشون می آمد و اونا هم مثل فرفره جمع می کردن و می رفتن. تو مکه بعد از اینکه اعمالو انجام دادیم دیگه مامانت داشت از حال می رفت. با هزار سختی خودشو رسوند دم اتوبوس و سوار شدیم. دم هتل که پیاده شدیم کلی بساطی بود. دیدم مامانت داره خلاف جهت هتل میره سراغ اونا(فکرشو بکن با اون حالش!!)خلاصه جلوشو گرفتم. اونم کوتاه نمی اومد می گفت یه کو...