امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

امیرحسین

خاطرات سفر حج: دست فروش ها

1391/4/18 17:32
نویسنده : مامان و بابا
576 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از نماز ها خصوصا نماز صبح و ظهر جلوی در های حرم پر می شد از دست فروشها. زنان و بچه های سیاه پوستی که با گاری می اومدن دست فروشی... مامانت خیلی نگاه کردن این بساطی ها رو دوست داره. از اعمال بعد از زیارت ما این بود که می رفتیم و اینا رو نگاه می کردیم. یه سری لباس هم از اونا واست می خریدیم. ناگهان هم ماشین های شهرداریشون می آمد و اونا هم مثل فرفره جمع می کردن و می رفتن. تو مکه بعد از اینکه اعمالو انجام دادیم دیگه مامانت داشت از حال می رفت. با هزار سختی خودشو رسوند دم اتوبوس و سوار شدیم. دم هتل که پیاده شدیم کلی بساطی بود. دیدم مامانت داره خلاف جهت هتل میره سراغ اونا(فکرشو بکن با اون حالش!!)خلاصه جلوشو گرفتم. اونم کوتاه نمی اومد می گفت یه کوچولو نگاه کنم... خلاصه با تلاش ما ناکام موند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد