امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

امیرحسین

خاطرات سفر حج: مسجد شجره و احرام

1391/4/18 17:32
نویسنده : مامان و بابا
619 بازدید
اشتراک گذاری

روز آخر مدینه بود. قرار بود ساعت 4:30 از هتل بریم مسجد شجره تا محرم بشیم و بریم مکه! مامانت تو هتل غسل کرد و لباس احرام پوشید. دعاهای مربوطه را هم من براش خوندم و اون تکرار کرد. آخه شب قبلش نشستم از هر چی کتاب و روایت که همراهم بود یه خلاصه برداری کردم و یک چک لیست درست کردم. حدیث شبلی هم مادریت از تهران برام نوشته بود. قدم به قدم به مامانت فلسفه اعمالو از کلام امام معصوم می گفتم. یه پا روحانی کاروان شده بودم. مامانت تو لباس احرام مثل فرشته ها شده بود. من احرام نپوشیدم و غسلم نکردم گفتم می ریم مسجد شجره.خلاصه تولابی هتل یکی که منو مامانتو دید گفت شما واسه عروسیتون اومدین؟! گفتم بابا بچه مون سه ماه دیگه داره به دنیا میاد!

مسجد شجره خیلی گرم بود. قرار بود تا نماز عشا اونجا باشیم. من و بابابزرگ رفتیم غسل کردیم. خدایا گناهان مارو آنچنان که آین آب آلودگی مارو پاک می کنه پاک کن. به سنت خودم غسل زیارت هم کردم.غسل زیارت امام زمان...لباس های تن را کنار گذاشتیم و لباس بندگی به تن کردیم. لباس احرام...

مامان و خاله و مادربزرگ رفته بودن زنونه و من و بابابزرگ هم  رفتیم مردونه و مشغول نماز و دعا شدیم. بعد از نماز عشا نیت کردیم و لبیک گفتیم... لبیک اللهم لبیک. لبیک لا شریک لک لبیک... الان هم مو به تنم سیخ میشه...مامان اینا اومدن.  من به مامانت می گفتم: «خواهر شما نامحرمید!» همه به سمت اتوبوس می رفتیم که مامانت پرسید نماز اینجا دو رکعتیه؟ گفتم آره. نگو مامان بزرگ به عادت مدینه چهار رکعتی خونده بود. خلاصه همونجا دم اتوبوس دوباره نماز و خوند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد