خاطرات بارداری هفته 35
هفته قبل آخرین جلسه کلاس آموزش بارداری تموم شد. کلاس های خوبی بود. از بابا ممنونیم که توی هوای گرم ظهر تابستون با زبون روزه از سر کار میامد و مارو میبرد و بعدش هم بر میگردوند. این دو ماه خیلی اذیت شد.
یه سری کار نوشتم که قبل از اومدن مهمون کوچولو انجام بدیم. یه سری را خودم کردم مثل اتوی لباسها و گرد گیری و... یه سریش را هم نوشتم تا بابا انجام بده.
امان از این درس و مشق که همش بابا داره درس میخونه. این تابستون همش یا کار میکرد یا درس میخوند.
دیشب با بابا ساک بیمارستان شمارو آماده کردیم. لباس سرهمی و کلاه و ساک و... ساک خودم را هم یواش یواش درست می کنم.
باید بند نافتو بدیم پژوهشگاه رویان. باید یه سری آزمایش بدم. دایی دکتر بابایی آزمایشات رو برام نوشته.باید بدیم و نتیجه اش را ببریم اونجا
بابا می خواد بره خ بنی هاشم برات پوشک بخره!!!
امروز بابایی با شوهر عمه ات با هم رفت راهپیمایی. بابایی همش دنبال خریدن بادکنک
برای "بچه ها"{شما و نی نی عمه} بوده!!!