ختنه!
هیچوقت اونقدر برایم ترسناک و بزرگ نمی نمود تا قبل از اینکه تو به دنیا بیایی! ختنه را می گویم. وقتی تومتولد شدی تمام غمها و نگرانیهایم از دلم رفت به جز این یکی. دوست داشتم بی تفاوت از کنارش بگذرم اما نمیشد. ما مسئول بودیم. دستور پیامبر اسلام روز هفتم بود١ و امام کاظم نیز بر سنت بودن روز هفتم تاکید نموده بود2. روز هفتم نشد تعطیل بود وقت گرفتیم برای امروز. از صبح نه از دیشب انگار می کنی تمام غم دنیا را بار کرده اند روی دل ما. مامان یکطور بابایی درونش غوغاست ولی کمتر نشان می دهد. مادربزرگ(مامان مامان) که اصلا از اساس مخالف است، می گوید بگذارید بزرگتر شود و در تمام اینها بابا می گوید سنت رسول خداست. پدربزرگ(پدربابا) از همان اول اعلام کرده در تمام امور مشارکت می کند به جز ختنه، دلش را ندارد! اما مادری(مامان بابا) از همان اول گفت همراهمان میاید.آرام است اما بعدا فهمیدیم در دلش طوفان بوده است. ساعت 6 بعداز ظهر وقت داشتیم. ترافیک خیلی سنگین بود. کمی دیرتر رسیدیم. همراه ما یک نوزاد2ماهه است. مادرش می گوید چکار خوبی کردید زود آوردید. ین بچه ما بزرگ شده و همه چیز را میفهمد! داخل اتاق می شویم. مامان خیلی ناراحت است. بابا او را میفرستد بیرون. روبروی مطب پارک شریعتی است. مامان می رود قدم بزند تا گریه های امیرش را نشنود. دلش از شیشه نازک تراست. زودی میشکند. مادرست دیگر.
دکتر میاید. تا پوشکت را باز می کند، شما هم نامردی نمیکنی و یک جیش حسابی میکنی! بابا میرود دستمال بیاورد. دکتر با آرامش می گوید بگذارید کارش را بکند و تو ادامه می دهی! خوب هرکی می رود فوق تخصص جراحی اورولوژی اطفال میگیرد باید این چیزها را هم قبول کند. بابا دعای ختنه را مب خواند. از امام صادق است و چه دقیق است.آمپول میاورند. و دکتر سه جای شما را مورد عنایت قرار میدهد. جیغت بالا رفته. دکتر به بابا میگوید شما پاهایش را بگیر و به مادری می گوید شما هم دهانش شیشه شیرش را بگذار. بماند که 10 سی سی بیشتر نشد برایت شیر مادر ببریم!بیشتر جمع نشد،بقیه اش را به نظر دکتر قنداغ بردیم. بابا اندکی مکث میکند و جایش را به مادری میدهد. دکتر که شروع میکند،بابا شیشه را دهان پسرش میگذارد و امیرحسین انگار نه انگار مشغول خوردن شیر مادر.10 سی سی که تمام میشود قنداغ. اولین باری است که غیرشیر مادر می خورد. اما میخورد و کیف میکند انگاد نه انگار یه وجب پایین تر دکتر می برد،قرچ قرچ. مادری دقیق نگاه میکند. چه دلی داری مادر!
دکتر خیلی راضی است از این پسر ارام. پرستار میگوید چه پسر "باشخصیتی". دکتر میدوزد و امیر همچنان آب قند میخورد. تمام که میشود بابایی به مامان زنگ میزند. مامان می آید باورش نمی شود امیرحسین آرام بوده است. مادری می گفت در غربالگری خیلی بیشتر جیغ و داد کردی. در برگشت توی ماشین خواب بودی. گاهی ناله ای.
خیلی خوشجال و مسرور بودیم. به عمه و خاله و بابابزرگ زنگ زدیم بیایند خانه ما. بابا رفت پیتزا با سیب زمینی تنوری گرفت. سور ختنه و تولد پسری! دورهمی خیلی خوب بود. یکی آن وسط گفت بیچاره امیرحسین را پاره پاره کردن ما شامش را میخوریم. کاشکی هر هفته ختنه میکرد!
خلاصه ختنه سوران است یا ختنه سونون یا هر چیزی برای ما ختنه سرور شد. یعنی سرور فراوان بعد از ختنه! مبارکت باشد پاره تن ما که الان آرام خوابیده ای.
عکس:امیرحسین دو ساعت پس از ختنه در منزل
1.کافی ج6ص35 تهذیب الحکام ج7 ص445
2.کافی ج6ص7تهذیب الحکام ج7 ص445 وسایل الشیعه ج15 ص165