لا لا لا لا...
نمی دانم چه شده است. دلم پر پر میزند وقتی می گذارمت روی تخت و تو دست و پا میزنی! دلم میگرد وقتی می بینم مادرت چطور بی قرار می شود وقتی تو شیر نمی خوری. چقدر ناراحت می شود وقتی قطره ات را فراموش کرده بودیم بدهیم. حس و حالم غریب است. دلم نیست برایت از شیرینی بنویسم وقتی تقویم را نگاه میکنم می بینم تا کربلا راهی نمانده. دلم میگیرد وقتی سفیدی گلویت را میبوسم. آهم به هوا میرود وقتی تو شیر میخوری و صدای جریان شیر از گلویت می آید. وقتی تلذی میکنی و زبان بیرون میاوری. وقتی از گرسنگی گریه می کنی و هنگامی که به مادر می چسبی آرام میگیری.
عکس:امیرحسین بعد از استحمام.(به علت نبودن کلاه از روسری استفاده شده)
من و تو فدای آن طفلی که در آن گرما هرچه سینه مادر را گرفت چیزی نیامد. دیروز شیر مادر همینطور میامد. کاش مادرت کربلا بود لااقل اصغر را شیر میداد. بغضم میترکد وقتی این را مینویسم.
تقویم را نگاه میکنم میبینم خوب خودت را به کاروان کربلا رساندی. دل ما کربلایی شده، آرام آرام کاروان از مکه خواهد رفت به سوی نینوا