امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

امیرحسین

دکتر عجیب

1391/7/18 23:17
نویسنده : مامان و بابا
774 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه ها روز پرکاریست. از صبح ساعت ٧:٣٠ تا ١٠:٣٠ پیوسته و بدون کوچکترین استراحتی کلاس انتقال حرارت هدایت. استاد یک دقیقه هم استراحت نمیدهم. کلاس تمام می شود جنگی میروم مدرسه. ساعت ١٠:٤٥ کلاس حسابان.تا ١٥:١٠ مدرسه کلاس. امروز مشاوره هم داشتم. یکی درسی بود. آن یکی با پدرش دعوا داشت و آمده بود مشورت کند فرار کند یا نه! تا چهارونیم مشغول بودم. رسیدم خانه حوالی ٥ بود. باید میرفتیم دکتر اطفال و من اصلا یادم نبود. رسیدم امیرحسین روی سینه مامانش و هردو خواب بودن. جاشو عوض کردم و شیر خورد و با متعقاتش ساعت ٦ رفتیم دکتر. نزدیک بود. یکی از دوستان نی نی وبلاگی معرفی کرده بود. تا با بچه رفتیم تو مطب دیدیم کلی آدم بزرگ و کوچک نشستن. صدای سرفه و عطسه و... مادری گفت امرحسین را بیرون ببرین. مریض نشه. من و مامان رفتیم با امیرحسین پارک روبرو و مادری نشست تا نوبتمان بشود. یک ساعتی معطل شدیم. وقتی رفتیم خانم منشی اشتباها یکی را زودتر از ما فرستاد داخل. دفترش را دید فهمید ولی زیر بار نمیرفت! آنجا آقای مسنی را دیدم. فهمیدم دکتر بزرگسال را هم می بیند. در اتاق بغلی خانمی بدحال بود و دکتر برایش سرم نوشته بود. دکتر اطفال و بزرگسال باهم!! نوبتمان شد رفتیم. امیرحسین آرام بود و دکتر را نگاه می کرد. تخت دکتر ملحفه نداشت! روی همان تختی که بزرگ و کوچک را ویزیت میکرد امیرحسین را گذاشت. مادری پتوی امیرحسین را در نیاورد. بعد هم روی ترازو. تراوزیش هم دستمال یا ملحفه نداشت. انگار نه انگار اینها کوچکند.مادری بازهم پتو را گذاشت. دکتر تعجب میکند. مادری دلیلش را میگوید، دکتر اولش می گوید روی این که پیرزن ٧٠ ساله نخوابیده!بعدش فکر میکند و میگوی البته بهتر است یه دستمال یکبار مصرف بیندازیم! با همان دستهایی که همه را میدید تمام هیکل پسری را معاینه کرد. آخرش هم یک برگ از دفترچه مامان کند! بابا به منشی می گوید ویزیت مارا با بیمه حساب کنید. دکتر برگه از دفتر ما کند، ومنشی می گوید دفتر مادر قبول نیست، دفترچه خودش باشد ارزانتر حساب میکنیم. حال چانه زدن ندارم. راستی وقتی میخواهد قد امیرحسین را بگیرد،امیر مثل همیشه گردن میکشد تا بالای سرش را ببیند. دکتر میگوید"فضول"!! شاید ما یکم پاستوریزه فکر میکنیم یا توقع داریم.

دکتر قبلی(ذکتر افتاده) برعکس. صبح ها نی نی ها را میدید و عصرها کودکان. میگوید اینها ضعیف ترند از کودکان مریضی میگیرند. برای معاینه اول دستش را شست بعد آمد و معاینه کرد. حیف راهش دور است.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

زهرا
16 مهر 91 16:57
علامه کوچولو
16 مهر 91 20:53
سلام عسل ناز من گفتم بیام اولین نفری باشم که میگه:سرباز کوچولو یکماهگیت مبارک صد ساله شی مادر
مامان تسنیم
16 مهر 91 22:15
یک ماهگی آقا کوچولو مبارک
مامان تسنیم
16 مهر 91 22:19
خصوصی
ما (من و گاهی بابا)
16 مهر 91 23:19
اصلا ارزش نداره ، دکتر باید نگران مریضش باشه ، پس کلا بیخیال این دکتر بشید !!!
زهرا از نی نی وبلاگ213
18 مهر 91 10:35
سلام آه خدای من ! من اینو معرفی کردم
راستش جریان اینطور بود که سه چهار سال پیش محمدحسین مریض شد ما تازه اومده بودیم تهران
نمیدونستیم دکتر خوب کجا ببریم بچه رو؟ هر کی هر دکتری معرفی میکرد میبردیم اما فایده نداشت یه سرماخوردگی کوچولو تبدیل شد به تب و ... اوضاع بد و بدتر میشدیه عالمه داروهای مختلف مینوشتند که باید به خورد بچه میدادیم و خوب هم نمیشد. مطبهای مجهز و شیک و آنچنانیو ویزیتهای سر سام آور تازه دفترچه هم قبول نمیکردند . راه دور و ترافیکش هم بماند. تا اینکه بچه م کارش به بستری شدن کشید دکتر اخری که مطبش خیلی هم بهداشتی بود! ملافه و دستکش هم داشت گفت این برگه معرفی رو بگیریدببرید بیمارستان بستریش کنید خودمم اونجا هستم ! من که دیگه از ناراحتی رو به موت بودم.
اومدیم خونه یکی از دوستانم گفت تو که همه جا بردیش بیا اینجا هم ببر دکتر پیر و با تجربه ایه.
ما مستاصل رفتیم ودکتر بعد از ویزیت و دیدن آزمایشها دارو داد اونموقع دو هزار تومن شد گفت اینو بدید و سه روز دیگه بیارید بچه رو ببینم. احتیاج به بستری هم نداره. ما هم این ریسکو کردیم و باورتون نمیشه محمد حسین که به زور بهش غذا میدادیم و همشو هم بالا میاورد سر پا شد و گفت مامان گرسنه مه! خوبه خوب شد!
این شد که علی رغم مطب نه چندان تر و تمیزش
ما همچنان بچه ها رو پیشش میبریم چون تشخیصش کاملا برا محمدحسین درست بود .
اما چون منم حساسم یه ملافه تمیز برا محمدپارسا با خودم میبرم. منشیش با ما خیلی خوبه نمیدونم چرا اینطور برخوردی داشته؟
خلاصه ببخشید که اذیت شدید.قصدم خوبی بود قاعده احسانو برام جاری کنید
به نظرم جایی ببریدبچه رو که به دکترش اطمینان داشته باشید تا خیالتون راحت باشه راه دورش مهم نیست.

سلام
بابا این حرفها چیه...ما ازت کلی هم ممنونیم که تجربت را در اختیارمون گذاشتی! ماهم به این نتیجه رسیدیم اگه باز رفتیم ملحفه ببریم.خیلی از لطفتم ممنون.

مهلا
9 اردیبهشت 92 13:13
عزیزم کمی عامیانه تر بنویس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد