دوستان...
شاید آن روز اولی که این وبلاگ را درست کرده بودیم عمرا به این فکر نمی کردیم که اینقدر دوستان خوب پیدا بکنیم و اینقدر زندگیمان به دیگران گره بخورد. دنیای جالبی است! از همسایه بغلی سال به سال خبر نداری اما با دوستان وبلاگیت که نمی شناسی نمی دانی کجاهستند به خاطر وبلاگ و نی نی هایشان از دوستان قدیمی هم آشنا تری!
روزهایی که خانه مادری برای ناهار جمعیم محفلی است برای تبادل نظر در مورد وبلاگ ها و نی نی ها. هر کس مطالب یا عکس هایی که در وبلاگ ها خوانده است را برای بقیه تعریف می کند. از علامه کوچولو که اینجا محبوب همگان هست و عمه از ماجرای نامگذاریش برایمان می گوید بابا از شعری که برای یکی از پستهای آن گذاشته بود. از تسنیم کوچولو که از لای در یخچال نگاه میکنه و حسابی خوردنی شده. از محمد طه و دختر(یا پسر الان یادم نیست) خاله های خواستنیش. از آروین و آتلیه رفتنش و عکسهای نازش! از تسنیم سادات که آی پد می خواد و همگان را انگشت به دهان گذاشته. البته عمه اینها که دارند ما باید یک فکری به کار خودمان بکنیم. از مهتاب جون که استراحت مطلقه و عمه واسش کامنت خصوصی! می ذاره! از آیه و ماجرای زایمان مامانش که مادری از من می پرسه. از یه مامان عزیز که نی نیش می خواد بیاد و اشتباهی تو وبلاگ عمه نظر گذاشته بود! به عمه میگم نظر قاپون کردیها! از محمد سجاد که هنوز یه ماهش نشده داره حرف میزنه! بابا میگه محمد سجاد به سن امیرحسین برسه حمد و سوره اش را کامل می خونه! از علیرضا که عکس لباس شب یلداشو گذاشته و چقدر بامزه شده!
اینهایی که نوشتیم برای امروز بود. منزل مادری جای شما خالی مهمان پیتزای متری بودیم! محصول مشترک مادری و پدربزرگ... ضمنا عمه هم رفته سونوگرافی. زهرا همچنان زهراست! وزنش هم شده ٢ کیلو و٥٠ گرم!
توضیحات:
١)پسرم پیشبند را برای پیتزا نبسته! به خاطر آب دهانش بستیم!
٢)موهایش خود به خود شاخ شده. از حمام که آمده اینطور شده! از این فَشن بازیا نیست!