امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

امیرحسین

شیرینکاری

1392/9/29 10:57
نویسنده : مامان و بابا
664 بازدید
اشتراک گذاری

*زهرا کوچولو جیغ های بلندی میرنه خصوصا وقتی چیزی را میخواد. گاهی هم به صورت آواز "آ" را می کشه و تا جایی که نفس داره می خونه!

به امیرحسین میگیم: زهرا چی میگه؟

میگه:آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

*ما: عشق من کیه؟

امیرحسین:من!

ما:جان من کیه؟

امیرحسین:من!

*ما: امیرحسین بریم؟

امیرحسین:بِ ییم

*وقتی ماشین یا توپش میفته میگه:اُتاد

 *میرحسین وقتی بی بی انیشتن میخواد: بِ بی

*وقتی تو کتابش لک لک میبینه: نَ نَ

*وقتی دارکوب میبینه: دا دا.(هیچ صفحه ای از کتابو قبول نداره به جز صفحه ای که دارکوب داره!!).

 *به شدت علاقه مند نگاه کردن به البومه. خصوصا عکسهای خودش. وسط یه البوم عکس عروسی عمه اش هست. تا میبینه میگه "عم عم"

*وقتی قطار میبینه: دو دو دو

*ما: امیرحسین این عروسکو روی پات بخوابون، لالا داره!

امیرحسین: دبه جای آنکه پاشو تکون بده، سرشو تکون میده و میگه پیش پیش!

*ما: امیرحسین این عروسکه گشنشه!

امیرحسین: در حالیکه شیشه شیر یا قاشق میکه تو دهن عروسکه میگه :هوم یا گاهی هم زیر لب ادای غذا خوردن و لقمه خوردن را در میاره.

*به چایی میگه: دآ(=داغ)

*به پول میگه: پو

*وقتی از چیزی عصبانی میشه شروع میکنه با زبون خودش دعوا کردن: اَ دَ دَ ا و....

 *عاشق تیزر نقاشی نقاشی، اخبار، هواشناسی، پیام بازرگانیه

*خیلی ناز مامان و بابا رو ادا میکنه... یعنی از نی نی گولوییاش میگفت ولی الان خیلی ناز تر میگه...دقیقا هم میگه "مامان"

*یک کاری رو که  میدونه نباید انجام بده رو میاد جلوی ما یه مانور می ده و سریع در میره همراه با یه خنده شیطنت آمیز! مثلا" من تو آشپزخانه مشغول بودم که دیدم اومد یه چرخ خورد و رفت. مشکوک شدم نگاش کردم دیدم یه پول تو دستاش مچاله کرده و داره میخوره. میخواسته من هم در جریان باشم!!

*کتابشو که باز میکنم یک صفحه عکس پارک هست میگه دد یک صفحه عکس آشپز و قابلمه است می گه"دا دا" یعنی قابلمه داغ.  یک صفحه هواپیماس دستاشو میبره بالا به نشونه اینکه هواپیما میره بالا.

*به آتیش میگه: ششششش

*وقتی گیلی گیلی حوضک میکنه آخرش که می خواد بگه پر زدو رفت میگی:بَ(کشیده) و دوتا دستو بالا میبره.

*وقتی ما داریم وضو میگیریم، میاد و دست راستشو تند تند پشت دست چپش می کشه. مثلا داره وضو میگیره.

* ایام عید قربان رفته بودیم شمال. امیرحسین لب دریا آب بازی کرد و بابایی با گوشی ازش فیلم گرفت. بعد به خودش نشون داد. امیرحسین کلی ذوق میکنه خودشو تو فیلم کنار دریا میبینه و از هیجان کلی جیغ میزنه! دیگه هر موقع گوشی باباشو میبینه میگه "آبَ آبَ" و گوشی را میاره میده به باباش که براش فیلم آب بازیشو بذاره!

 

 

 

 

به علت بالا رفتن امیرحسین از سرو کول این پست کامل میشود

 این پست در زمانهای مختلف نوشته شده و الان به روز شده. از پراکندگیش غذرمی خوایم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مهتاب
28 آذر 92 23:47
ای جاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااانم
مامان علی اکبر
29 آذر 92 0:51
ماشاالله به پسر شیرین زبون
علامه کوچولو
29 آذر 92 17:51
عالی بودپس به سلامتی دیکشنری شما هم در حال تکمیله
مامان آروین (مریم)
1 دی 92 8:32
شیرین زبون که چه عرض کنم عسل زبون شدی
بانوی مهر
1 دی 92 20:41
قربون پسری با اون دست وپای ماسه ای
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد