ماشین (به زبان امیرحسین: ما)
جای همه شما خالی دو هفته پیش مشهد الرضا بودیم. قربون امام رضا بشم که تا دل هواشو میکنه طلبیده میشه... ویک تشکر ویژه از همسر جونی که حسابی هوای منو داشت و امیرحسین رو نگه میداشت تا من بتونم خوب زیارت کنم. و اما بعد این آقا کوچولو در حرم صحنه های جالبی خلق میکرد البته همراه با بچه های همسن و سال دیگش. مثلا" با 1 ماشین اسباب بازی بارها صحنه خلق کرد: صحنه اول: امیرحسین مشغول ماشین بازی بود 1پسر کوچولوی دیگه از دور مامانشو آورد تا از امیرحسین ماشین بگیره. ما هم وقتی امیرحسین حواسش پرت بود 1ماشین به پسرک دادیم. کمی که بازی کرد امیر متوجه شد و ماشینشو پس گرفت. ما 1 ماشین دیگه به پسرک دادیم اما امیرحسین راضی نمیشد پسرک...